رفتن به نوشته‌ها

از قیصر تا قبرستان، این خیابان ته ندارد

همیشه من داستان نویس را بیشتر از من منتقد دوست داشته ام. شاید به همین خاطر  تعداد کمی کتاب یا جلسه را برای نقد انتخاب کردم. شاید. به هر روی این یادداشت را با نگاه یک داستان نویس بخوانید بر مجموعه‌داستان «تهران –۲۸» 

این مطلب را همراه دیگر مطالب در پرونده سایت دوشنبه بخوانید:

وقتی توی بزرگراه دختر و پسری را می‌بینم پشت موتور سیکلت، چسبیده به هم، روان لای ماشین‌های نیمه‌شب، توی دلم می‌گویم خدا لعنتت کند «بهروز»، و ناخودآگاه فیلم «همسفر» را همراه آن‌ها می‌بینم، با آکتورهای واقعی که جانشان تا مرگ تنها یک بغل فاصله دارد. «کیمیایی» باشد یا «گُله» لمپنیسم ترکیبی با طعم موند بالا و نگاه‌نو آدم‌های عاصی بی‌کلاه مخملی، بی‌لنگ و تیزی، دیر باز است به خوردمان رفته تا بن استخوان. نمونه تاثیراتشان میخانه‌های که ویران شدند و سینماهایی که سوخته‌اند و سینه‌های دریده شده با قمه طی این سال‌ها که گذشت. حال و هواست دیگر… مگر در ادبیات «هدایت» بوف بازمان نکرد و قلمدان به دست؟!… این‌ها باشد همین‌جا و خط و ربط‌‌ی که این چند خط ابتدایی با مجموعه داستان به هم پیوسته «تهران- ۲۸» دارد؛ بیرق عمود خیمه این کتاب که از پنج فصل و پنج داستان کوتاه و بلند تشکیل شده یک چیز است: «زبان»… زبانی ویران‌گر و درگیر میان راوی‌های مختلف و شخصیت‌های هر داستان‌. ضمن این‌که توصیه می‌کنم در این کسادی فرهنگی و روزگار ادبیات از مد افتاده حتمن این کتاب را بخوانید و جا نمانید از صدای نو نویسنده‌ی جوان. و البته که باید همین‌جا این‌را هم اضافه کنم؛ می‌شود این کتاب را از لحاظ مفهومی و مضمونی در چند صفحه باز کرد و یار آدم‌های این مجموعه شد که از کثافت اعتیاد، وخامت اوضاعشان حد ندارد. و با این‌که دنیای تاریک آدم‌های پریشان و راوی‌های داستان‌ تا چه اندازه مصداق عینی و اجتماع پیرامون ما را دارند. منتهی ترجیح در این فرصت کوتاه یکی به میخ و یکی به نعل زدن، همزمان است.
«زبان» داستان‌های «تهران-۲۸» که هم بار روایت و ایجاد توالی ماجرا‌ها را به دوش می‌کشد و هم درگیر فضاسازی و شخصیت‌پردازی‌ست گاهی دقیقن مخل درست پیش رفتن همزمان این عناصر می‌شود و از کار می‌افتد. درست مثل رقابت یک ترومپت با کنترباس در موسیقی متن یک ملودرام. آن‌قدر صدا‌ها مشابه و در هم می‌پیچند که نمی‌توانی از هم تمیزشان بدهی. در این داستان‌ها می‌شود نمونه‌های زیادی از استفاده راویانشان آورد که با اسم‌ و صفت و گاهی اسامی ترکیبی شخصیت‌پردازی شده و کاراکترهایی ساخته شده‌اند که در جای درست به کار می‌آیند. و البته با روایت چرا و چگونگی هر کدام از آن‌ها، کمکی هم به قصه‌گو‌تر شدن داستان‌ها می‌کنند. همین‌طور هستند اسامی که صرف خودخواهی مولف آن‌ها به داستان تحمیل شده و کارکردی مشخص و درست ندارند. از نمونه‌های موفق شخصیت‌های این کتاب؛ علی قلابی و حسین مهوش و میثم کوزت هستند و باقی یا خیلی جذاب از کار درنیامده یا درگیر اضافه‌گویی شده‌اند. شرط که زبان برای داستان عنصری بنیادی و غیر قابل انکار است و البته بوده‌اند کسانی که زبانی از این قسم را در نمونه‌هایی شاخص نوشته‌اند. مثل بهمن شعله‌ور، اسماعیل خلج، بهمن فرسی، محمد محمد علی و حتی در زبان ترجمه، احمد گلشیری در «شکار انسان» با زبانی خاص روایت این آدم‌ها را بیان کرده. تسلط این نویسندگان و باقی به دایره واژگانی و بازی‌های زبانی چه از نوع لمپنیسم باشد چه گونه‌های دیگر، کار باقی نویسندگان و نسل ادامه دهنده آن‌ها را سخت‌تر می‌کند. توصیف دنیای آدم‌های خاکستری خود نشان زندگی آن‌ها نیست. عنصری که مکمل و بازتاب واقعی و عینی ساختمان دنیای آن‌هاست «زبان» است، و البته ویژگی زبانی هر کدام. مشکل اصلی هم گاهی همین است. و متاسفانه در مورد این کار هم صدق می‌کند. راوی پرحرف گاهی از مرحله‌ی بازی زبانی به چاه زبان بازی می‌افتد و این مرکب خوش رکاب او را دچار شیفتگی و اضافه‌گویی بیهوده می‌کند. و خب چون این بنا به عنصر زبان متکی است، تا مرحله ریزش و از هم‌گسیختگی می‌رود و باز می‌گردد. به نوعی از روایت و داستان‌گویی تا مرز لودگی در رفت و آمد است. به عنوان مثال، شاهد گرفتن مخاطب یا‌‌ همان خواننده‌ی داستان‌ها در داستان دوم و سوم. نقدی که حتی گاهی به نمونه‌های خوب زبان عصیان‌گر و آدم‌های عاصی این ادبیات وارد است. در این‌گونه داستان‌ها کسی که دچار بازی زبانی‌ست کار سختی در پیش دارد که نه به چاه تکرار بیفتد نه از مدار داستان‌گویی پرت شود. وقتی زبان تمام شخصیت‌های یک اثر زبانی چال‌میدانی و لمپنی‌ست کار سخت‌تر هم می‌شود. زیرا با خطر تکرار مواجه‌ایم و اگر نتوانیم در ویژگی‌های فردی و کلامی زبان هر کدام از شخصیت‌ها را منحصر به فرد بسازیم، با تغییر نام‌هایشان زبان آن‌ها تغییر نمی‌کند. به عنوان مثال، صفحه ۱۰، پایین صفحه، صفحه ۱۴ میانه صفحه، همچنین در روایت داستان نسبتا ضعیف این کتاب، فصل سوم، روایت پینوکیوی لق لق‌و… که علی‌رقم داشتن پتانسیلی بالا برای تکمیل تمام روایت‌ها به فصلی لوس و پر‌تکرار بدل شده است که نه تنها زبان به درد روایت نمی‌خورد، بلکه گاهی مخل آن هم شده است.
به‌طور کلی فضا متروپلی داستان‌ها و دیالوگ شخصیت‌ها نمره قابل قبولی می‌گیرند و می‌دانید در روایت آدم‌های خاکستری و دایره واژگانی آن‌ها و ادبیات پایین تنه‌ایشان کار برای نویسنده فارسی زبان سخت‌تر هم می‌شود و جای شکر دارد که کتاب از این لحاظ جان سالم به‌در برده و سلامت به نظر می‌رسد… می‌ماند ضرب المثل‌های من‌درآوردی و تازه، که خب در بازی زبانی جذاب و موفق بوده‌اند. با دست کاری انواع قدیمی آن موافق نیستم، چون این زبان به قول «شاملو» آن‌قدر صیقل خورده که حالا با دستکاری آن، سالم نبودنش به چشم بیاید؛ نمونه صفحه پنج، موش از سوراخ گوش… فصل انتهایی اضمحلال راویان دروغگو و پایان کار دنیای سیاه آدم‌هایی که باری به هر جهت و دائم‌النشئه با انواع مخدرات هستند. غلوی قابل قبول و پایان‌بندی نچندان دور از ذهن برای پنچ فصل و روایت چند جوان که به‌‌ همان اندازه که قربانی‌اند، به‌‌ همان اندازه گاهی جانی و خطرناک به نظر می‌رسند و یحتمل قیصرانی پیش‌رو به سمت قبرستانی بی‌انت‌ها.
دو نکته پایانی هم می‌شود این‌ها؛ ابتدای کتاب تاکید ناشر بر نداشتن ویراستار از سوی نویسنده را نشان می‌دهد. نمی‌دانم چقدر به کار نویسنده و زبانش آمده که خب بیرون زدگی و اشتباهات زبانی بالا به نظرم پیامد همین تصمیم است. و دوم این‌که بی‌دقتی عمدی یا غیرعمدی نویسنده یا ناشر که منجر به این شده یکی از اشخاص معروف این کتاب که «محمد سلمونی» نام دارد در صفحات ۹۹ و ۱۰۰ در «فصل چهارم» به «محمد سندلی» خطاب می‌شود؛ که جا دارد به آن رسیدگی شود.

میثم کیانی/مهر نود سه

منتشر شده در رسانه هاروزنگاريصفحه نخست

اولین باشید که نظر می دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *