رفتن به نوشته‌ها

جهل مرکب

یادم نمی آید کدام خبرنگار بود. یادم نمی آید چند سال پیش… تنها یادم است وقتی که پرسید: چرا اینقدر تاریک و تلخ می نویسی؟! جواب دادم: چون زیبایی دنیا اونقدر چشمگیر و جذاب نبود که ازش چیزی بنویسم.
آدمیزاد در دلهره هایش هم تنها و سرگردان است. ابن سینا جایی از “جهل مرکب” گفته ، انسانی که از ندانستن خود دفاع می کند, من اما در مقابل هیچ دانسته ای کلمه ای حتی برای دفاع ندارم. چون شک دارم به همه چیز… از کودکی بی گناه که به بیمارستان نمی رسد برای عمل، و پول جمع شده از فقر هم نجاتش نمی دهد… از جوان های سرزمینم که از بیکار ی و اعتیاد و فقر در حال جان کندن اند… از سیرمانی نیافتن و چاک حماقت بی انتهای آدم های که خود را محق می دانند حتی به مرگ هم نوع… طرف من آن کودنی نیست که توهم دارد هر روز در سراشیبی محبوبیت هورا کشانش غرق بوسه و تبریک شده و نان را به قیمت روز می خورد, کلمه را تنور کرده و دل خوش فردای قشنگ است آنهم با حرف مفت!
من میان درد زندگی می کنم. میان اینهمه خودخواهی. چه اینجا, چه هر سرزمین دیگری طرف من “طاها” پسر بچه ایست در این سرزمین که جانش را سر فقر پدر و مادرش می دهد. طرف من آن سیاه پوست بدبختی ست که زیر دست و پای پلیس های پفیوز صاحب دموکراسی، فریاد خاموش می زند: “نمی تونم نفس بکشم.”
مملکتی که سرانه چند میلیون دلار خرج تبلیغات بهشت بی حدش می کند, تا گروه گروه جوان خسته از مملکت های دیگر را به بهانه ی لاتاری و صد جور حقه ی دیگر به سمت خودش بکشد. رسیدن به سرزمینی دیگر که تا قیامت در آن به عنوان خارجی زیست کنی, دست نیافتنی ست. مفت چنگ هر کسی که این دنیا را میراث خود و تخم و ترکه اش می داند. هر چند حال و روز خودمان هم بهتر نبوده! هنوز مادران سر از سجاده بر نگرفته و از چشم هاشان خونابه روان است. جای گلایه نیست. تنها می شود هشدار داد که دنیای بی “عاطفه” جای خوبی نیست… دنیای با “جهل مرکب” تولیدش دموکراسی چماق است و زور… بهشت ی که امثال جرج بوش, بن لادن, و ابوبکر بغدادی و چه چه نوید می دهند… ترسناک است.

منتشر شده در رسانه هاروزنگاريصفحه نخست

نظر

    • میثم میثم

      متشکر و ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *