رفتن به نوشته‌ها

کسی داخل این کشو ها نفس می کشد

  • IMG_94104310192889
  • صدای ابراهیم گلستان، ابتدای فیلم “خانه سیاه است” فروغ فرخزاد اینگونه می‌گفت: “دنیا زشتی کم ندارد، زشتی‌های دنیا بیشتر بود، اگر آدمی بر آنها دیده بسته بود. امّا آدمی چاره‌ساز است…” بله، دقیقا نکته گاهی همین‌جاست، آدمی چاره‌ساز است. آدمی… آدمی، هی می‌شود تکرار کرد و هی می‌شود برگشت به جمله ی قبل. براستی این آدمی با خودش و پیرامونش چه کرده که از یکی از بزرگترین مباحث اخلاق به راحتی عبور می‌کند؟!… گاهی از بی‌مصرف ترین اشیاء نمی‌گذرد، تحت هر عنوانی، شما می‌توانید بخوانید؛ دور‌اندیشی یا مثلا روز مبادا، نمی‌گذرد و گاهی تا سال‌ها آن اشیاء متروک را در کشوی میز خانه، خاک گرفته و بی‌جهت نگه می‌دارد. چه می‌شود که این ” آدمی”  دقیقا با هم‌نوع خودش، حتی شبیه همین اشیاء در کشو مانده رفتار نمی‌کند؟! از هم‌نوع و گاهی از نزدیکترین خویشاوند خود براحتی عبور می‌کند. نمونه‌ی درست تجربه‌ی زیستی یا حتی تماشای روزمرگی رفتار آدم‌هایی که سرد و یخ زده و متروک کنج کشویی متمول، زیباتر و البته در ابعاد وسیع و جادار زیست می‌کنند. با این تفاوت که همان آدمی از خاطر برده که کسی یا کسانی پیرامونش هستند که نیاز به حضور و دلگرمی او دارند. آیا این رفتار، نشان از دنیای تاریک و عبور از تمامی آنچه در بالا چاره‌ی آدمی‌ می‌خوانیم‌ نیست؟!
  • البته که اگر درست دقت کنیم لابه‌لای غم و حزن مانده در روزگار این آدم‌ها، دل‌هایی گرم از امید می‌تپند. امید‌ی که یا از باریک نور منتظر از لایِ پرده‌یِ کدرِ اتاقی، با پنج شش تخت موازی می‌گذرد و روی سنگ سفید کف می‌ریزد، یا از نی‌نی چشم زنی که می‌تواند از بزرگترین و قطورترین لنزهای دوربین بگذرد و به تمام پیرامون و آدمیان  اخطار دهد که هنوز زنده است. زندگی را می‌بیند و عمیقا دوستش دارد. میان دیگر آدم‌هایی که سال‌هاست به خاطر شرایط جسمانی‌شان، بستگان و خانواده ی خود را ندیده‌اند و دنیای بیرون برای آنها جهانی قابل کشف است و بحری طویل. این مرثیه ایی بر زندگی انسان سیاه و سیاره زمین امروز نیست… نه. آنچه قطعا قابل روئیت است امید زندگی و عصیان انسان محکوم به تنهایی‌ست، مصداق باز آفرینی مفهوم کلمه‌ای تحت عنوان “بخشش” است.  بخشش زمین و آدم‌های گاهی نامهربان اش. تمام این مصائب، واکنشی طبیعی ست در مقابل رفتار ناگهان یک بدن که امتناع ورزیده از ادامه‌ی اعمال ارگانیک خودش. و یا  بدن سلامتی که به خاطر کهولت سن، دیگران برای راحتی خویش، از خواستن اش سربازمی‌زنند. 
  • آدمی می داند که حادثه اخطار نمی دهد. چون در دل خود عنصر نامشروع “ناگهان” را همراه دارد. در کمین هر کدام از ما که بر مسند دنیای فوق مدرن امروز جولان می‌دهیم و از انباشت اجزای زنده‌ی داخل این کشو غافل مانده‌ایم، نشسته است. باید گاهی رنگ خاکستری را برای اذهان جامانده یادآور شد، و با صدای بلند فریاد زد: کسی دارد درون این کشو نفس می کشد. یک نفر عمیقا توی این عکس‌ها غمگین است.
  • میثم کیانی
  • زمستان نود و سه
  • * این نوشته مربوط به پرونده ی تصویری “آسایشگاه کهریزک” است با همین عنوان /عکس ها را در گالری روزبه روزبهانی ببینید.
منتشر شده در رسانه هاروزنگاريصفحه نخست

اولین باشید که نظر می دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *