رفتن به نوشته‌ها

زندگی درد دارد!

به پاسبان‌ها خبر بدهید.به اورژانس ها زنگ بزنید. آتشی درکار نیست. پس آتش نشان‌ها استراحت کنند. ولی برای تمام روزنامه‌های ماسیده‌ی مخالف و طرفدار وبلا تکلیف، در چند خط ناقابل پیام تسلیتی بفرستید. اصلا بیایید حوالی این بلوار بدون کشاورز و خودتان ببینید که جنازه‌ای سرگردان پیش از آنکه بو بگیرد، در یک اقدام عجیب روی دیوارهای هتل اسپیناس یا همان خلیج همیشه پارس نوشته: یادگاری از طرف کسی که نه موسیقی نجاتش داد، نه هیجان فیلم، نه رنگ نقاشی، نه حتی پازل کلمات!! کسی که دلش گرقته بود و تنها درد می‌کشید. اعتقادی نداشت به اینکه: زندگی کردن درد دارد. سرآخر خودش تبدیل به درد شد. آنقدر از زندگی نوشت تا مُرد. ناله نکرد که درد دارد، ولی داشت. سر آخر امیدش را از دست داد و به جنازه ای بدل شد که استدلال بودنش این بود که کار آن‌قدر از دست بیرون شده که چند رمان و داستان و تعدادی شعر نجاتمان نخواهد داد. یک نفر که جام‌زهر را پیش از موعد نوشید  و دلش برای تمام شاعرانی که خود را از درخت های بلند ولی‌عصر دار می زدند آتش گرفت. از اینکه راویان داستان، روایت‌شان را زنده زنده گوشه‌ی اتاق می خوردند. پیش‌ترها دنیای بدون نوشتن را ترسناک می پنداشت و پر از دیوارهای نامرئی.وقتی دیوارها مرئی شدند ترغیب شد که بیشتر بنویسد تا کمتر درد بکشد.آن زمان  دلش شادی می خواست و جاده. دلش بزرگراه نمی خواست با کافه‌های بی چراغ و نمور. دلش رقص می‌خواست و رقص نور. کجا دلش جنازه شدن می خواست و بو گرفتن! کجا دلش خنده‌های تقلبی می‌خواست با یک پیامک و یک تصویر مضحک از یک مهمانی. خنده دلش می خواست بدون تهوع. از سکوت و ناله و غم‌باد بیزار بود و چون تام و تمام اینگونه شد از آدم به جنازه رسید. یک نفر زحمت بکشد به پاسبان‌ها خبر بدهد. یک نفر به اور‍ژانس همین بیمارستان همیشه پارس، زنگ بزند. حوالی این چند کلمه که در بالا آمده. حوالی اینهمه همیشه و سکوت و دیوار، عاجزانه بخواهد که این جنازه را هر چه سریعتر جلب کنند تا بیشتر از این فضای شهر را کرخت نکرده و زیبایی‌های شهری شهروندان را مکدر و مختل نسازد. تا حالیش کنند که زندگی خوب است و حال‌مان حسابی کوک، پس چرا سیاه‌نمایی؟! زندگی درد دارد، پس دردت را بکش و قبرت را بغل بزن… و در نهایت باز هم بنویس!

منتشر شده در روزنگاريصفحه نخست

نظر

  1. چند رمان و داستان و شعر که هیچ، فکر نکنم هیچ چیز دیگه ای هم نجاتمون بده!…
    قشنگ بود. خیلی.

    • ميثم كياني ميثم كياني

      ممنون خانم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *