-
هنوز بر این عقیده ام که بزرگترین معضل اجتماعی ما پدیدهای است به نام: عاطفه!… و گرنه اینهمه چپاول خلق خدا در روز روشن، و اینهمه حرص جماعت برای پیشرفتهای روزافزون و حتی زنده ماندن بیجهت دراجتماع گسترده ای از سارقان بینقاب و مالکان جانهای بیاهمیت را میشود با چه نامی خواند؟! در نبودن این معقوله احساسی و این خودخواهی بیحد و حصر است که تمام پرسشها و معضلات مدام تکرار میشود، گرسنگی،مسکن، شهوت،ثروت و چه چه… دنیا جای قشنگی نیست دوستان …اگر بود آدم ها لااقل از غم هم غمگین می شدند. نبودن عاطفه شاید باعث می شود که ذرهای دل هیچ کس نلرزد از این همه جوانی که برای عبرت گرفتن سایرین و اصلاح تعداد کثیری از همسن و سالانشان در کمال ناباوری اعدام میشوند. واقعا اگر جامعه سطحی متعادل و برابر داشت برای داغ کردن طبقه گرسنه وعاصی جامعه چند جوان باید اعدام میشد؟! پس ما با تجاوز و فساد و سرقت مسلحانه و انواع و اقسام جرایم شگفت جامعه باید چه رفتاری کنیم؟! درست است، همینجاست که مرگ توجیه میشود…چشم در برابر چشم! اسیدپاش و متجاوز را سر ببریم و یا زنده به گور کنیم… حتی دل این را نداریم که اصلاح کنیم و ببخشیم و فرصت دهیم… بهت، دلهره و اشکی که در گوشه چشم اعدامیان امروز صبح نشست دل چند نفر را تکان میدهد؟! آیا نه اینکه باید درد را از ریشه درمان کرد…. آقایان،خانمها بگذارید مسخرهترین جملهای که امروز شنیدهام را بگویم: اعدام در خانه هنرمندان؟! به قول حسین پناهی: تو اصلا ویرونه ای میبینی که برای سوسمارش جایی تعیین کنی؟!
-
کجا بهتر از آغوش هنرمند برای آفرینش مرگ، هنرمندی که روزی هزار بار این طعم را میچشد! پارک هنرمندان و مکانهایی از این قسم برای بیهنران است انگار… کما اینکه هنرمند واقعی از درد زاده میشود و همواره به درد انسان میاندیشد… در هر مرحله و طبقه اجتماعی که دارد… تاکید می کنم در هر طبقه اجتماعی، ذات هنرمند با درد عجین شده و به نظرم چه جایی بهتر از خانههنرمندان و تاترشهر و دیگر محیطهای فرهنگی که لااقل احساس در آن موج میزند… اینطور پیش برود و استقبال مردم اگر اینقدر پرشور باشد یقین بدانید در آینده نزدیک از این اماکن برای فروش بلیط هم استفاده خواهد شد… درد زمانی درمان می شود که مسببش درمان شود. در کمال تاسف و نبودن احساساتی چون ترحم و عاطفه است که باید مژدهای به اکثر همشهریان محترم بدهم و آن روزگار تلخ و پر تن تکانیاست که در پیشروخواهیم داشت.
وب نوشتههای ادبی
از تیز بینی وعواطف شما ممنونم از اینکه انقدر لطافت داشتی واشک را در گوشه چشم دو اعدامی دیدی . کجا بودی انگاه نتنها چشم بلکه شلوار ان بیچاره که بالای سرش دو قمه و خشونت او را خیس کرده بود ببینی کجا بودی ان پیرزنی را که با کلی انتظار رسیدن سرماه حقوقش را گرفت وهمین اعدامی یا امثال او کیفش را با چنان ضربه ای از کتفش جدا کرد که او که نه شوهر داشت ونه فرزند فقط وفقط کابوس می بیند وبس و….. وتو کجا بودی من فقط با این موافقم بزرگ یا کوچک حکومتی یا عامه باید وباید دستش قطع شود
دوست نادیده…واقعا متاسفم که از متن من چنین برداشتی کردی… صحبت از عاطفه است از عاطفه ی انسانی…صحبت از تایید یک اقدام ضد انسانی نیست!… صحبت از برخورد قاطع با این گونه موارد نیست! صحبت از درمان است از فسادی که جبران ناپذیرتر از یک اعدام و دو اعدام و صد اعدام باعث می شود قبح مجازات برای کسی یا کسانی ریخته شودو صد البته من کامل با این جریان مخالفمو جای هیچ شکی نیست…منتهی دو تا بدبخت را دار زده اند و صد ها مجرم را ترساندن سخت گیرانه است انسانی نیست در پارکی که قرار است مهربانی در جامعه ایجاد کند ترس ایجاد شود! من خوب می فهمم از چه می گویی ولی براستی می شود با اعدام این اقدامات را ریشه کن نکرد، جواب من خیر است ، تو می گویی می شود…بشین و تماشا کن… گنجشک را با توپ جنگی نمی زنند…با تیر و کمان هم می میرد!
با سلام به دوست نویسنده و صاحب نظر در نظر داریم به صورت دو هفتگی برترین داستان کوتاه منتشر شده در فضای مجازی را به همراه نقدی بر آن معرفی و بازنشر کنیم.همچنین بقیه داستان ها را با لینک به صورت فهرست وار ارائه دهیم.جهت آشنایی بیشتر لطفا قسمت (درباره وبلاگ) را مطالعه نمائید. چنانچه مایل به همکاری در این زمینه هستید به وسیله ی ایمیل یا کامنت ما را مطلع نمائید. شما لینک شده اید و خوشحال می شویم ما را با نام “دو هفته اخیر” لینک نمائید. امیدواریم شما را کنار خود داشته باشیم.
سلام.
مطلب مرا هم در وبلاگم بخوانید.