رفتن به نوشته‌ها

دور بر گردان

خب گاهی همینطور می‌شود. همینطور که می‌بینی. دو به شک یک انتخاب، به خودت پیچیده‌ای. مخ‌ات را کلمه ای سوراخ می‌کند و همان می‌شود که تا به خودت می‌آیی همه چیز را برایش بهم ریخته‌ای.  خواستم هم اینجا بگویم، هم هر جا که می‌شود.  اسم کتاب جدیدم  را از  “پیدا”  به “دوربرگردان” تغییر داده‌ام. شاید چون داستانی‌تر بود و  به داستان‌هایم مربوط تر. “پیدا” هم بماند تا بعد…   فعلا سر  این “دوربرگردان “  نشسته‌ام و منتظرم تا از چاپ درآید و بیاید توی شهر… بیاید توی همین کتابفروشی‌هایی که هرروز خلوت‌تر و متروک‌تر از دنیای آدم و  آدمیزاد می‌شوند. اصلا برسد به همین‌جا،به همین چند کلمه و بگوید: های میثم کیانی… من آمدم، چه خبر؟!  بیاید تا  کمی از کسالت این روزهایم برود.  داستان‌های  “رگبار ”  قسمتی از من بودند، ‌از روزها و آدم‌های تلخ و شیرینم که خون دوید زیر پوست‌شان و رها شدند.  قسمتی رها شده در شهر که هر کجا باشند،با  منم پا به پا هستند. حالا من ماندم  و “رگبار”  و  این “دوربرگردان”  که  احتمالا یک‌جایی بهم می‌ر‌سیم. می‌نشینیم سه تایی و چای دیشلمه هورت می‌کشیم و راحت به روزگار گذشته یک دل سیر می‌خندیدم…

منتشر شده در دوربرگردانروزنگاريصفحه نخست

نظر

  1. درودبرشما دوست گرامی.خواندم واستفاده بردم.داستان زیبایی بود
    با احترام دعوتیدبه خوانش ونقد داستان رویای ناتمام[گل]
    لطفا ادرس وبتان را درقسمت نظرات برایم بنویسیدتا لینکتان کنم واز نظرات وداستان هایتان بیشتر بهره مندشوم.

    • میثم میثم

      داستان؟!

  2. چهارشنبه های یکی در میان داستان کوتاه
    “دو تا آیینه”
    وحید شیخ احمد صفاری
    به همراه یادداشتی بر این داستان.
    با معرفی مجموعه داستان “زندگی طبق خواسته تو پیش می رود”

    دو هفته اخیر ویترین ادبیات داستانی دو هفته اخیر

    • لیلا بوکایی لیلا بوکایی

      درود بر شما . هنوز برام جای سوال هست . شایدم همون سوراخی که قراره مخ ادمو تخلیه کنه بجای خالی شدن پر شد

      • میثم میثم

        متشکرم… قرار اصلی تفکر بود. پر یا خالی هر دو خوبه…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *