رفتن به نوشته‌ها

دقیقه‌های مین

خیلى وقت ها به این فکر مى کنم که دقیقا چه اتفاقى مى افتد که لحظه ها و دقیقه ها اینگونه کیفیت شان را از دست مى دهند، سرشار مى شوند از دلهره و درد. عکسى از جنازه چند کودک در سوریه دقیقا از همان دسته اتفاقاتى ایست که هر از گاهى توى این فضا لابه لاى پست ها و خبر ها مثل مین زیر پاى آدم مى ترکد. همین چند وقت پیش بود جایی نوشتم دنیا گاهى جاى متعفن‌یست! با خودم گفتم سیاه نمایى تا این حد؟!…روزگارى بود از سال هاى جنگ و بعد آن کودکى و بحران و بمباران تا همین امروز مدام قساوت و شقاوت آدم بر آدم… همین چند سال پیش ،کف همین خیابان ها، هول و تکان جوى باریک خونى بود که نفس آسفالت را مى گرفت. حالا و این روزها مدام و مدام مى خواهم یادم برود ، مى خواهم دل خوش کنم به تازگى و خنده هاى دیگران… نمى دانم چرا نمى شود. تا جایى پیش مى روم که همه چیز برایم علامت تعجب است. پاسخ یک معادله اى دو مجهولی‌ست که دورانش مغز را حیران مى کند… ناله و ملال روزمرگى نیست. ولى دقیقا باید شاد بود یا غمگین؟!  کدام به ماندن و گذار کمک مى کند؟! کدام وجه و صورت توجیه شقاوت آدمى از کشتن و بقا را بى اثر مى کند؟!.. نمى شود تا همیشه قرار و مدار دنیا بر این پاشنه بگردد. نمى شو د به راحتی دید و باور کرد. حتى نمى شود آینده را بى رد غبار و وهمی عجیب، توضیح داد. نمى شود همینطور عمیق پیش رفت و گاهى به این نیندیشید که مین‌ى یحتمل زیر پایت فریاد خواهد کشید… فریاد خواهد کشید!!

منتشر شده در روزنگاريصفحه نخست

نظر

  1. مدتهاست من دارم میگم زامبی ها فقط در فیلم ها پیدا نمی شوند. به همه جا سرایت کرده برادر، فقط گریمور ما کارش درسته.

    • میثم میثم

      هووم…نشت کرده!ند انگار میان ما…زامبی ها! لعنت به گیرمورها!

  2. با سلام
    بنده مدیر مجله ابرتازه ها هستم.
    اگر مایل به تبادل لینک هستید، سایت بنده رو با عنوان “مجله ابرتازه ها” لینک کنید و بعدش خبرم کنید تا شما رو لینک کنم. ضمنا اگر برای انتشار مطالبتون نیاز به سایتی با بازدید بالا دارید, ما این مطالب رو با ذکر منبع برای شما منتشر می کنیم.
    با تشکر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *