مصاحبه ی من با خبرگزاری ایبنا در مورد داستان کوتاه
میثم کیانی، داستاننویس و منتقد جوانی است که با «دوربرگردان» منتشرشده از سوی انتشارات زاوش به نمایشگاه کتاب رفت. او سال ۱۳۸۹ با انتشار مجموعه داستان «رگبار» در فضای ادبیات داستانی ایران مطرح شد. این اثر که انتشارات چشمه آن را منتشر کرده است، به دور نهایی جایزه مهرگان ادب هم راه یافت. کیانی سه سال بعد مجموعه داستان دیگری با نام «دوربرگردان» نوشت و این کتاب را نشر زاوش منتشر کرد. البته به گفته خودش «قرار بود رمانم پیش از «دوربرگردان» تمام شود اما هنوز در گیر نوشتن و حذف بخشهای از آن هستم. اسمش تا امروز « به ساعت ۸ پا» ست. پاسخ کیانی به سوالات ایبنا را در ادامه میخوانید:
*بعد از انتشار «رگبار» به «دور برگردان» رسیدید. خیلیها انتظار کار کاملاً متفاوتی از میثم کیانی داشتند اما انگار شباهتهایی بین این دو مجموعه داستان دیده میشود. این موضوع را تایید میکنید؟
بله، برای من «دوربرگردان» مثل سنگی بود که باید آن را روی سنگ اول،یعنی «رگبار» می گذاشتم و البته آنها را جدا از هم نمیدانم. این دو اثر تفاوتهایی به ویژه در فضای داستانی دارند و داستانهای مجموعه دوم من بیشتر در فضای شهری امروز می گذرند. ضمن اینکه برخی داستانهای «دوربرگردان» هم از نظر فرم روایت شبیه به کتاب اولم هستند.
*چه داستانهایی؟
ببینید برای نمونه داستان «خزیده تا آن گوشه حال» در «دوربرگردان» از نظر فرم روایی شباهت زیادی به داستانهای «رگبار» دارد. در واقع این داستان شبیهترین اثر به کار قبلیام به حساب میآید. مطمئن باشید کتاب بعدی من هم سنگی است که روی این دو کتاب میگذارم.
* گویا این بار قرار است یک رمان از شما منتشر شود. به این ترتیب شما هم از داستان کوتاه عبور کردید و به جمع رماننویسان اضافه شدید.
نه قبول ندارم. من هیچ وقت از داستان کوتاه عبور نکردم و نمیکنم. درست است که روی رمان کار میکنم اما من داستان کوتاهنویسم و سعی کردم این شیوه را هم برای خودم حفظ کنم.
*خیلیها معتقدند داستان کوتاه و کلاً کوتاهنویسی هنوز جایگاهش را در ادبیات داستانی ایران پیدا نکرده، شما این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
خیلی موافق این نظریه نیستم. مثلاً شما در آثار گلشیری کوتاهنویسی را به خوبی میبینید، همینطور بیژن نجدی هم از ایجاز در نوشتههایش بهره برده است. ساعدی،ابراهیم گلستان و… معتقدم یک داستان کوتاه خوب از چند رمان متوسط ارزشمندتر است و البته سختتر. مارکز رمان بیهمتای «صدسال تنهایی» را برای مخاطبانش به یادگار گذاشت و چند سال بعد «گزارش یک مرگ» را نوشت که بسیار موجزتر از آن بود. البته این را باید بگویم کوتاه نویسانی که پا به عرصه نوشتن رمان میگذارند، ریسک بزرگی میکنند.
*ممکن است در اینباره بیشتر توضیح دهید؟
بله، نویسندهای که به نوشتن داستان کوتاه علاقه دارد اگر زمانی رمان منتشر کند، یا اثری متفاوت خلق میکند یا با یک شکست کامل روبهرو میشود! این یک ریسک بزرگ است چون اکثر داستان کوتاهنویسان موفق، وقتی رماننویس میشوند، به دلیل ایجاز و وسواس کوتاهنویسی چندان کارشان مورد توجه رمانخوان ها قرار نمیگیرد.
*اما انگار در همه دنیا رمان سایه سنگینی بر داستان کوتاه انداخته.
خیر! این را هم قبول ندارم. حتماً میدانید امسال آلیس مونرو برنده جایزه نوبل ادبیات شد. حالا من از شما میپرسم که این نویسنده در نگارش چه قالبی موفق تر بوده؟ درخشش او در جهان ادبیات منحصر به داستان کوتاه میشود و در زمینه رمان چنین موفقیتی نداشته است.
اولین باشید که نظر می دهید