بیش از آنکه بتوانی بشماری، تنهایی. اتهام و کینه اما این تنهایی را رها نمی کنند. شاید بخواهی در مورد اینها در دنیای ادبیات بشنوی؟ کور سویی دور در این صد سال، که چون اهلش نبود، گاهی دست نااهلش افتاد. تنور داغ و بستر بیمار گونه ی خالی و جولان به اصطلاح مدعی العموم روشن فکر… فکر…نه. بگذار از فکر برایت بگویم. فکر یعنی آینه. یعنی تمام قد، لخت بایستی جلوی آینه و تا بن ناکجاآبادت را ببینی، فکر یعنی حوصله خواندن چهار خط حرف حساب، نه مدام کوبیدن شست پای عکس و کلمه های آبکی این و آن… دنیای ماست دیگر. سرت که پایین باشد و آهسته که بروی و بیایی، صور ناکوک بی سوادی می دمند و نداشتن حرف، طاقچه بالا و پیف و پوف کردن ها بیشتر بازار را گرم می کنند ، جای فکر. گاهی هم پیشتازان خط اعتراض و همیشه متفاوت که چون گل زعفران درجه حساسیتشان متغیر است و تقریبا مخالف همه چیز. اینجورهاست که به خودت که می آیی تنها می شوی. دنبال محبوبیت و اسم هم اگر در این سرای خالی میکوبی ، کلاه ات پس معرکه است. در این سرزمین و این سواد حداقلی و فراوان آدمهای در سطح مانده و منجمد، استعداد تنها غنیمت جنگی ست که باید روی بردش قمار کنی… ده سال و پانزده سال و بیست سال نام ات اگر بماند, مانده ایی. و گرنه که دیدار به قیامت. باقی بقای تو، جان ت به در. نمی شود این بخل و کینه را هم از سر باز کرد. دنیای مدعی و آدم های مدعی و غم پول و نام شکسته و این شهرت که کم هست و گاهی اصلا نیست، خرج زیادی پشت دستت می گذارد… همه ی آنها که نوشتن دغدغه شان است مگر مهر صد آفرین و هزار بار دمت گرم دارند؟! نه… اما آنهایی که سایه هستند و تاریک، انتقام کوتاه قدی خود را با آرایی مثل لایک و چاکرم و مخلصم می گیرند، صد سال است در بر همین پاشنه می چرخد. اگر این کلمه ها را می خوانی بدان که نوشتن تنها یک راه خیلی ساده برای تلاش” انسان” شدن است، باقی ش کشک. تنهایست با تیراژ بی نهایت نسخه، و قمار یک زندگی و گاهی بیشتر. در این وادی هزار کتاب شاهکار هم که پشت به پشت، تل هم انبار کنی، باز تازه می رسی به درآمد و شهرت یک آکتور درجه ی سه و چهار سینما که نقش جنازه ای را بر برآنکاردی بازی کرده و تنها سبیلش از ملافه بیرون بوده و مورد تایید استاد فن، و سر آخر چیزی غیر کسوت و عکس با پیش تازان این کار نداشته. میشوی خواننده ی عربده کشی که تنها یک شومن است جای داشتن صدا و سواد موزیک, توامان. عکس گل درشت می گیرد با ژست های آنچنانی. موج سواری قسمتی از هنر است، می دانم. منتهی قسمتی از آن… نه همه ی آن. دیده ام کسانی که تا می نویسی می نویسند، تا دوست می داری، دوستت می دارند، تا می دوی می دوند. یک مقلد صرف… اسمش را گذاشته ام؛ “گروگانگیری”…. خب جواب من به این عزیزان که در بالا ذکر مصیبت کردیم این است: بوی کباب خورده ای رفیق، بی خبر از آنکه در این راسته خر داغ می کنند!
این کلام مخاطب عام و خاص ندارد… جنون کلمه است و آدمیزاد غیر این جنون نیست. در این طباخی عمومی هم گاهی جنون می چسبد، مثل پیاز تند.
اولین باشید که نظر می دهید