رفتن به نوشته‌ها

در نکوهش یک تجربه

از مفت‌خوری و مرده‌خوری همان‌قدر تنفر دارم که از منفعت‌طلبی و جاه‌طلبی… گاهی لعنت می‌کنم کسی را که اساس روشنفکری را در فقر و خشتک پاره و چِرک پیراهن دید، و تمیزی و کار و بعضا سخت کوشی و رفاه برای روزگار را بورژوازی و نوکری و بندگی. نویسنده و هنرمند به مثابه مرتاض در امدند و هنر ریاضت‌ شد. تریاک، تریاق شد برای هنر و سهم هنرمند سنگی که به شکم‌ش بسته در تنهایی دود پشت دود کند تا التیام گیرد. سواری مفت دهد تا عده‌ایی فربه شده از تِیست غذای چرب‌شان در فلان هتل تعریف کنند برایش… خلاقیت بمیرد. جان کندن مفت. که مشتی دونگ با صف کاسه‌لیسان شان، هرزه نگاری کنند به جای ارائه‌ی هنر و خود را هنرمند و بانی هنر جا بزنند. سکه بیندازند به قلک مغزشان در خیالشان فکر باطل کنند. وقتی در تنهایی جان‌ مرد شوریده و زن پریشان و مصرف شده، در رفت تازه نوبت مرده‌خورهاییست که هر تکه‌اش را به سمتی ببرند و عزیزم عزیزم کنند…چند اثر هنری کمتر ولی خاطر جمع‌تر به آینده نگاه کردن و با کیفیت بیشتر آن آثار را ارائه کردن. نه سری دوزی. مال همه مال است و مال هنرمند بیت‌المال. همین می‌شود که جان در تن‌ش نمی‌ماند و زود می‌میرد

پ.ن؛ به دوستی گفتم کار غیر می‌کنم که از حواشی ادبیات نان نخورم، آنهم هنگامی که خر مرده و کوفته ارزان‌شده و یار و یارکشی شده همه چیز و تهوع‌آور شده مفهوم انسانی‌ت و رفاقت
پ.ن؛ در خصوص مرگ آقای نویسنده کورش اسدی جوری؛ کورش جان، کورش جان نکنید که انگار دسته جمعی همه با هم می‌رفتید گالری کسرا در محضر گلشیری خدابیامرز.

میثم کیانی

منتشر شده در رسانه هاروزنگاريصفحه نخست