رفتن به نوشته‌ها

تب

تب را بهانه نکن

من از نگاه تو گُر می گیرم

به خنده ای از اینجای دلم

تَف داده در آسمان

بگذار ماه  و خورشید

پشتشان را بکنند

ما باشیم و لی لی  حوضک خودمان

منظومه ای بر کف دستان تو

از تشنگی

 من مدام آب می خورم

تو از خارش کاسه ی دستت

می میری

 از خنده و چرخیدن

دورتادور کهکشان دستانت

سرگیجه ای و . .

 تب را بهانه نکن

بگذار تا بیفتیم در این منظومه و

و گم شویم در عمق حوضک آن

تو می گوی درش بیاوریم

من می گویم بخوریمش

ماه و خورشید  

هم که مهم نیستند

آن شصت را بچرخان و جار بزن

کله ی  گنده ی آن انفجار را

تا پرت شویم از کنار این حوض

خنده ای تا صبح دندان هایت 

ریسه ای و …

 تب را بهانه نکن

منتشر شده در شعرصفحه نخست

نظر

    • ميثم كياني ميثم كياني

      ممنون مرد… لطف داری

  1. شیوا شیوا

    با سلام اقای کیانی خوشحال شدم که رگبار پر فروش شده و یه سوال شما کتاب شعر هم منتشر کردین با ارزوی موفقیتهای بیشتر برای شما.

    • ميثم كياني ميثم كياني

      نه عزیز…شاید در آینده نزدیک به فکرش باشم…خبر می دم به شما

    • میثم میثم

      سپاسگذارم رفیق…خوشحال شدم خوشت اومد

  2. سلام

    شعر های من منتظر نقد شماست… ممنون

    سمیه قاسمی – نهاوند

    • میثم میثم

      ممنون از شما… به چشم

  3. نیلوفر هاتف نیلوفر هاتف

    سلام خوشحالم که هنوز خوب می نویسی و من در اثر اتفاق سایتت رو پیدا کردم و این شعر زیبا را خواندم و همیشه بر خلاف همه من شعرهات رو بیشتر از داستان هات دوست داشتم

    • میثم میثم

      سپاس و درود بر تو نیلوفر هاتف… خوشحالم که خوشت اومد…به امید دیدار

  4. هانیه مخلصی هانیه مخلصی

    لذت بردم.مرسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *