بی خبران خبر خبر ،
میکده باز باز شد
نیمه شبی به درگهی
دست کسی دراز شد
شیخ فرود آمد از منبر وعظ و مرثیت
مطرب عشق از میان هی زد و برفراز شد
می رسد ز هر طرف بانگ رباب و چنگ و دف
یار ز راه می رسد دمدمه نیاز شد
چنگ به دامنش زدم عشوه نمود و بست در
سنگ چو بر درش زدم صد در بسته باز شد
ارفع کرمانی
اولین باشید که نظر می دهید