برای من کار سختی نبود، پذیرفتن دعوت دوستی که فرزاد حسنی باشد. ۱۸ اسفند سال گذشته وقتی دعوت او و مریم آموسا را برای مهمانی نویسندگان در برج میلاد پذیرفتم، یادگاریش شد چند خاطره دلچسب، چند آشنایی بینظیر و چند عکس دوست داشتنی که گاهی برای یادآوری آنروز به آنها نگاهی می اندازم. امسال با تمام تلخی ها و مشکلاتی که اهالی محترم کوچه ادبیات پشت سر گذاشتند، با پذیرفتن دعوت ۱۶ اسفند ماه، راهمان رسید به گراند هتل و شهرک سینمایی، یادگار بزرگمردی که برای سینمای ایران نعمتی بود و چه حیف که جای خالیاش را نمی شود پر کرد. و اما شنیدن اسمش “علی حاتمی”،…باور کنید حال دیگری داشت.حضور پررنگ و شایان این اهالی کنار هم ، زیر سقف گراند هتل سبب شد دوباره دقایقی امیدوار باشم به آینده و در کنار آنها ساعات خوبی را تجربه کنم. کسانی چون بانوی شعر، سمین بهبهانی و شاعر تهران، محمد علی سپانلو و پیرمرد داستانویس و دوست داشتنی محمود دولت آبادی….و البته دیگرانی که دیدنشان مایه دلگرمی بود و ذکر نکردن نامشان به خاطر تعداد زیادشان و البته کوتاه کردن سخن است. و اما کار سخت… مطمئناً قسمت سخت کار و کارستانی که در ۱۶ اسفند امسال به انجام رسید، مدیون زحمات دو دوست نازنین فرزاد حسنی و مریم آموسا بود و جمع کردن این اهالی و مدیریت دقایق و سلایق آنها که میشود همان کارستان که گفتم. از همینجا به این دو دوست خوبم و تمام کسانی که دلشان برای ادبیات این سرزمین می تپد درود می فرستم و دستشان را به گرمی می فشارم. تا باشد از این دورهم نشستنها.
پ.ن….» عکس از : حمید جانی پور
مطالب مربوط (بهروز خواهد شد):
ناتور /پدرام رضایی زاده تادانه/یوسف علیخانی
داستان و مقاله/فرشته نوبخت داروگ/رضیه انصاری
سلام
به شعر دعوتید … ممنونم و منتظر .
” شاید شبی جان داده ای فرهاد سیگاری “