گاهی تنها نوشتن و بیان یک تبریک خشک و خالی راجع به واقعی مهم و متفاوت آنقدر کلیشه است، که در نهایت نه چیزی دستگیر خواننده میشود، نه آنطور که باید و شایسته آن خبر خوب است، حق مطلب ادا. در بین اخبار منتشر شده در مورد جایزه ادبی بنیاد گوته و اعطا مدال رسمی و معتبر کشور آلمان به نویسنده و مترجم خوبمان محمود حسینیزاد اخبار زیادی این چند روز منتشر شده که از بین آنها این مطلب شیوا مقانلو، دوست خوبم به نظر کامل بود و حق مطلب را در چند سطر آنطور که شایسته است بیان نموده. با اجازه ایشان،این مطلب را اینجا آوردهام، هم به عنوان تبریکی دوباره و هم برای اطلاعرسانی آن دسته دوستانی که هنوز از چند و چون اهمیت این مدال مطلع نشدهاند… باشد که این اتفاقات و جوایز معتبر ادبی مدام تکرار شوند و ادبیات محجور و معدود جوایز ادبی این مُلک را هم در راهی درست و قدردان واقعی نویسندههای شایستهاش قرار دهد…آمین :
- مدال گوته بر گردن مترجم ایرانی، وقت محمود حسینیزاد
- «مطرحترین مترجم ایرانی ادبیات آلمانی زبان». این عنوانی است که بنیاد گوته، مرکزی فرهنگی که مدالش مدال رسمی کشور آلمان محسوب میشود، به محمود حسینیزاد داده است: مترجم نامآشنای ایرانی که امسال همراه با پتروس مارکاریس (نویسنده یونانی) و نوین کیشور (موسسه انتشاراتی هندی) به عنوان برنده جایزه این موسسه اعلام شده است. بنیاد گوته از سال ۱۹۵۱ و در ادامه کار فرهنگستان آلمان پایهریزی شده، و همه ساله در ۲۸ آگوست یعنی زادروز تولد ولفگانگ گوته مدال خود را در شهر وایمار – محل تولد و زندگی و مرگ این شخصیت – به منتخبانش اهدا میکند. این جایزه / مدال که از سال ۱۹۵۵ تاکنون به ۳۳۲ نفر از ۶۲ کشور جهان رسیده، تشکری سالانه است برای آنهایی که به زبان آلمانی و روابط بینالمللی فرهنگی خدمت قابل ملاحظهیی کرده باشند. چنان که در توضیحات رسمی کمیته انتخاب خود بنیاد آمده: «حساسیت و دقت محمود حسینیزاد در استفاده از واژه برای گشودن راه تفاهم وتبادل فرهنگی میان فارسیزبانان و آلمانیزبانها» دلیل این انتخاب بوده است. از میان برندگان سابق این جایزه نیز شاید نامهای زیر برای ما آشناتر باشند: آدونیس، شاعر سوری که چند سال پیش به ایران نیز آمد و کتابهای شعرش چندین بار به فارسی برگردانده شدهاند. کارل پوپر، فیلسوف اتریشی/ انگلیسی که باز هم با ترجمههای خواندنی متعددی به ما معرفی شده. جان لوکاره، جنایینویس انگلیسی و خالق کارآگاه جان اسمایلی بدلباس و بالاخره بیلی وایلدر کارگردان شهیر امریکایی که با فیلمهایی چون «سانست بلوار» و «آپارتمان» در ذهن تمام فیلمبازان جهان جاودانه شده. و حالا نام محمود حسینی زاد که از خیلی قبل در ذهن ما آشنا بوده، برای جهانیان نیز آشنا میشود. از ژرار ژنه تا اوه تیم و پیتر اشتام و از برتولت برشت و فردریش دورنمات تا یویدت هرمان و از فرانتس کافکا تا اینگو شولتز مولفانی هستند که در دایره ترجمان حسینیزاد به ما معرفی شدهاند. و از «سیاهان» و «قاضی و جلادش» گرفته تا «آلیس» و «آگنس» تـــرجمــههایی هســتند کـــه لذت خواندنشان را با ما تقسیم کرده است. انتخابهای متنوع و هدفدار او در معرفی زنان و مردان امروز ادبیات آلمان، نه فقط برای من مخاطب و خواننده و همکار که مورد تایید بسیاری از مراکز فرهنگی و آموزشی ایران نیز بوده و سابقه سخنرانیهایش در نشستهای آکادمیکی از جمله برنامههای شهر کتاب، در خاطر همه ما مانده است. به اینها اضافه کنیم که حسینیزاد به عنوان یک داستاننویس خوشقریحه و تیزبین نیز مطرح است که مجموعه داستانش حمایت زیادی را به همراه داشته. به نظرم همه ما ذوق میکنیم که نام ایران و ایرانی در جشنوارهها و جوایز بزرگ بینالمللی مطرح شود و بدرخشد و بیشک هرجا یک اثر و آفریده ایرانی میان همتایان خارجیاش سربلند کند، سر ما هم روی گردنمان بلندتر و محکمتر میایستد و هروقت نیازی به حمایت و رای دادن و پشتیبانی از هنرمندان و آفرینندگان محبوبمان باشد، ما هم آنجا حاضریم. اما شکی هم نیست که مزه جوایزی که نصیب هنر/ هنرمندان بیحاشیه میشود، مزه دیگری است. خودم خیلی وقتها از فیلمهای ایرانی جایزه گرفتهیی که فقط فقر و فاقه و فلاکت ایرانیها را نشان میدهد، دلگیر میشوم و حتی با اذعان برتریهای هنریشان، باز سایه ابر برخی بازیهای بینالمللی را رویشان حس میکنم. اما این جور وقتها، مثل وقت محمود حسینیزاد که صرفا با مولف/ مترجمی طرفیم که قلم به دست گرفته و بیهیچ هیاهو و حاشیهیی دو کشور و دو فرهنگ را به هم نزدیکتر کرده، جز آفتاب تابان فرهنگ هیچ نمیبینم.
-
شیوا مقانلو
بروزم با سپیدی به نام (سایکودرام)…