یادداشتی بر مجموعه داستان «دوربرگردان» نوشته میثم کیانی
فرهاد خاکیان دهکردی
- مجموعه داستان «دوربرگردان» نوشته میثم کیانی را مانند کتاب قبلی اش «رگبار» انتشارات چشمه منتشر کرده است.
- فراموش نمیکنم، وقتی مجموعه «رگبار» را خواندم و با ادبیات میثم کیانی آشنا شدم، اولین و شاید اصلی ترین ایدهای که درباره داستانها داشتم این بود که نویسنده تا حد زیادی به مسئله بیان داستانی توجه دارد. این دغدغه اگرچه جزئی از ویژگی داستان کوتاه به شما میرود؛ اما به خودی خود توانسته بود در آثار کیانی بدل به یک استایل شخصی شود. به نظرم کیفیت بیان داستانی در ادبیات او باید مدیون نگاه ویژهاش به فرمالیسم باشد.
- قصد دارم در این یادداشت قدری به اعتبارشناسی ارکان مجموعه داستان دومش«دوربرگردان» بپردازم. در مقایسه دو کتاب او متوجه شدم که میثم کیانی در یک به اصطلاح رستگاری بنیامینی توانسته، آثارش را در یک دیسکورس شخصی ارائه دهد. گفتمانی که بر اساس مسئله بیان در داستان کوتاه پایه گذاری می شود، و اِلمان هایش در داستانهای کیانی، تک به تک قابل بررسی و ارزش گذاری اند. جان کلام اینکه میتوان داستانهای او را در قیاس با داستانهای خودش سنجید و برایشان اعتباری قائل شد. آنچه من از الزامات متنی، در دیسکورسی فرضی، حول سبکشناسی داستانهای میثم کیانی، مفروض داشته ام عبارتند از:
- وقوع مسئله عدم قطعیت
- برخورد شخصی با مسئله اروتیسم
- خلق موقعیتهای یکه و شاخص
- برخورد و تلاقی با امر غریب در داستانها
- حضور روایتهای موازی
- ارجاعات فرامتنی
- برخورد اکسپرسیونیستی، مخصوصاً حین بازآفرینی ایماژها
- * ضمنا میتوان در بحث محتوا مسئله ی جدا افتادگی پرسوناژهارا اصلی ترین رویکرد او دانست.
- آنچه در بالا به عنوان شاخص در داستانهای میثم کیانی بهخصوص در مجوعه «دوربرگردان» سیاهه شد. مشخصاً به خودی خود در داستانها جا نگرفته اند. اصلی ترین وجه ادبیت هم چگونگی بروز این شاخص ها در داستان است؛ بنابراین در چند پاراگراف از مواردی که تصور میکنم جز عوامل اصلی تکنیکی در سبک اوست، یاد کنم.
- موتیف داستانی در جای خود تعریف شناوری دارد، اما داستان« بهمن برای مرده» مثال خوبی است. موتیف های داستانی که گویی کیفیت کاربردشان بیشتر از منظر فرمالیستها مد نظر بوده، اینجا به سمت همگرا شدن و خلق پیرنگ داستان مدرن حرکت می کنند. انگاره هایی که به نظر پیش پا افتاده میرسند، اما جمع همه ی آنها، تولید یک پیرنگ خلاقانه در داستان کوتاه می کند. در ادامه همین بحث، کلیت داستانها در مجموعه «دوربرگردان» واجد یک ویژگی دیگر نیز هست، آنجایی که همگرا شدن موتیفها در پیرنگ داستانهای او رخ می دهد، باعث می شود تا این متون روایی، به راحتی در قالب های دیگر از قبیل نمایشنامه یا فیلمنامه یا رمان، نگنجد. در واقع کیفیت روایت در متون میثم کیانی، صرفاً داستان کوتاهی است.
- نیت دارم با خلط کردن عنصاری از ساختار، یک ویژگی مهم در داستانهای کیانی را شرح دهم. شخصاً اصلیترین رکن در داستانهای مجموعه «دوربرگردان» را شخصیتپردازی راوی ها، میدانم. کیفیت این ویژگی نیز میسر نمی شود، الا در توجه ویژه به فاکتورهایی از قبیل:
- نثر، زبان، ریتم و لحن شخصیتها در داستان
- شخصیتهای کنش مند به عنوان راوی
- وقوع استعاره های نو، هم در سطح زبان و هم در شاکله جهان بینی شخصیتها که دفعتاً در این متن راوی خوانده میشوند.
- وجود طنز که بیشتر ماحصل لحن استحضاآمیز در زبان پرسوناژهاست.
- دغدغه مندی و مداخله جویی راویی در داستان ها (راوی مداخله گر)
اگر به صورت موردی هم دیالوگنویسی را در داستانهای این مجموعه بررسی کرد. به نظرم پاشنه ی آشیل این مجموعه هم دیالوگنویسی است. کیانی توانسته با کمک گرفتن از مثلا سه نقطه، هم به گفتگوها لحن بدهد و هم این تقطیع درونی که خاصیت هر دیالوگ است، بازآفرینی کند. همچنین با وقوع دیالوگ های کنش مند در داستانها، هم گذر زمان و هم حال و هوا و فضاسازی غنی تری به داستانها داده است. نمونه درخشان این فکتها را مثلاً در داستانهای « بهمن برای مرده» یا « خزیده تا آن گوشه حال» شاهدیم. منتها همین رویکرد به گمان من در داستان اول مجموعه، که مدخل ورودی کتاب هم هست، کارساز نبوده، و روایت و پیرنگ داستان طبیعی به نظر نمیرسد؛ گو اینکه آن داستان، کاملا بر مبنای دیالوگ است. به هر ترتیب حین خواندن مجموعه داستان «دوربرگردان» در معرض یک ادبیات ویژه قرار میگیرم که هرچند در حد حوصله یک یادداشت، به ویژگی هایش پرداختم؛ ولی هر کدام از داستان ها جای بحث مفصلتری دارند که قبلاً تا حدودی در یکی از جلسات نقد کتاب، به صورت شفاهی به آنها پرداختم؛ ولی بیش از آن حتما مجال دیگری می طلبد.