بیاییم در مورد کلمه و ادبیات حرف بزنیم. بیایم هنر را به مثابه هنر ببینیم. نه چیزی که تعریف خود میدانیم از آن. قبلترها نوشتن و ادعای آن کار سختی بود گاهی حتا نشدنی،حالا سهلالوصول و البته بیپدر مادر شده. حالا فقط امکان مهم شده است. برای شما این امکان از هیچ، همه چیز میسازد. اغلب آنهایی که این صفحه، و صاحب این کلمهها را دنبال میکنند و بعد یکهو میروند برایم قابل احترام و تقدیرند. ولی گهگاه که کسی میرود، میروم روی صفحهاش تا ببینم چه داشته افزونتر که مال ما قابل نبوده مقابلش. جالب است قسمت معرفی صفحهها. جذابتر میشوند وقتی مثلا ان آدم را از روی شناسه بشناسی.و بدانی از آن دهها هنری که ادعا دارد، حتا در یکی از آنها هم موفق نبوده.یا اگر در یکی بوده چه زیاده خواهیست که باید ده کار دیگر را هم بکند.امکان بیشتر دلیل مولتیفانکشن بودن آدمها نیست.حجم سبز بزک کردهی درختیست که با باد پاییز لخت میشود. راهکارش گاهی بیرحمیست. وقتی فلان بازیگر پستهای اینستاگرامش را منتشر میکند. وقتی فلان شاعر روزنوشتهایش را به عنوان اثری ادبی قابل دفاع میداند. وقتی داستان نوشتن هر روز است و ادبیات دیگر اتفاق ناب خلق یک لحظه نیست، آنهنگام در جامعه رونق مطالعه تهوع آور میشود. هنر امری دمدستی میشود که مدام در حال تولید و زایش است. هنر بیمخاطب،هنری که همه به نوعی دست در تولید آن دارند.اگر میبینید در سینما یا فلان رسانهی جمعی هنوز اقبالی هست، علتش نوع هنر خلق شده و کیفیت آن نیست. در دسترس کمتریست. کار با یک دوربین و یک قلم و گوش و چشم مفت راه نمیافتد. چه بسا که گاهی اوضاع آنجا حتا به مراتب خطرناکتر و تهوع آورتر است. منتها چون رقم در کار است همه سکوت و تایید میکنند.دقت کنید به اینهمه شعر بیشعور. به شعر نبودنشان. به اینکه سال دیگر چهچیزهایی در نمایشگاه کتاب درو میکنیم. مهم نیست چقدر اقبال دارد، که دارد.دقت کنید به فوج فوج تولید کننده انواع گونههای ادبی که هر کدام جنگلی را بلعیدهاند. این در مورد گونههای دیگر هنری هم مصداق دارد. دقت کنید به ارزش حضور که یعنی فقط باشی.صفحههات پریرویان پُر رونق که غیر از لوندی و ارائه حرف دیگری ندارند. خود را کالا میکنند و از ارزش حقوق زن دم میزنند.قیمتش مهم نیست.دقت کنید به تعریف زیبایی زنانه یا مردانه.تازه و متاسفانه مخاطب این کلام قشر به اصطلاح نخبه و خاص این مُلک است.عوام متواری و بعضا بیمار که احتیاج به آسیبشناسی جمعی دارد و در این مقال نگنجد. کاش معمولی باشیم.یک معمولی درست چیزی که سالهاست یادمان رفته.
میثم کیانی
اردیبهشت نود و شش