رفتن به نوشته‌ها

ممنوعیت حضور!

از آن دست مقولاتی که اگر ساعتها فکر کنی، نمی توانی کلمه ای، پاسخی، منطقی برایش بیابی، شاید همین خبری باشد که اینجا تحت عنوان: “ممنوعیت حضور نشر چشمه در نمایشگاه کتاب “آمده است. می‌شناسم نویسنده هایی را که علی‌رغم  تمام شدن آثار جدیدشان همچنان منتظر روشن شدن وضعیت نشر چشمه هستند… می‌شناسم کسانی را که از این حالت تعلیق،کنج دلشان غنج می‌رود و  علی‌رغم این خیال کج، خودشان اگر روزی از دستشان برآید کتاب به این ناشر خواهند سپرد…. کسانی را هم می‌شناسم که چشم به نمایشگاه کتاب و  چشمه  دوخته بودند،حالا یا  برای  رونمایی کتاب جدیدشان، و  یا برای تجدید چاپ کتابشان در آن ایام چند روزه… علت این عنادورزی ها هر چه باشد یک چیز  واضح و روشن است؛ کمکی به ارتقاء فرهنگی این مملکت که نمی‌کند هیچ، با سردرگمی و دلزدگی این روزهای ادبیات،  اوضاع بد معدود ناشرانی که حرفه‌ای و با تمام وجود در خدمت نشر آثار ادبی و فرهنگی در این سرزمین هستند را بیشتر و بشتر رو به وخامت می‌برد. فرض بگیریم که از پشت پرده این جریانات ما بی‌خبریم،  یا نه اصلا بگیریم که این تصمیم کاملا منطقی و درست بوده، آیا گرفتن این تصمیم درست، ضررش بیشتر از منفعتش نیست!؟…آیا نه اینکه  مخاطبان کتاب، فرهنگی و غیر فرهنگی، رو به انقراض دسته جمعی هستند!… وضعیت فروش کتاب که می دانیم این روزها چطور است، پس چرا تمام  توان خود را برای ضربه زدن به ناشرانی که بیشترین سهم را در اشاعه و ترویج  محصولاتی با کیفیت، از هر نظر  را دارند، بی هیچ ملاحظه‌ای به کار می بریم!  حالا که اخبار بد، از گرانی گرفته و التهاب بازار  و نگرانی جنگ و  دیگر دغدغه ها مثل ادعای بی‌اساس کشورکی مبنی بر مالکیت قسمتی از این خاک ، پیوسته هجوم  رسمی خود را به مغر ما  اعلام می‌دارند…افتادن  به جان خانه‌ای که از قبل دیگرانی ساخته و انگار  باید تا بن خراب شود، چه سودی به حال چه کسی دارد؟!… تنها مشکل این مُلک مشکل بر طرف کردن پرونده‌ای در آژانس نیست، ما مشکلات دیگری از  این دست فراوان داریم، و انگار  نمی دانیم  کی باید به آنها فکر کنیم تا حضورمان ممنوع نشود!

—————————————-

در همین‌باره بخوانید:

نامه ی جمعی از نویسندگان در مورد تعلیق نشر چشمه و ثالث

از مهربانی و سکوت و صبر خطرناک‌تر چی؟ پدرام رضایی زاده

جای خالی نشر چشمه/ اسدالله امرایی

از این تیتر بدم می‌آید / مجید قیصری

منتشر شده در روزنگاريصفحه نخست

نظر

  1. فرهاد بابایی فرهاد بابایی

    میثم جان به قول سخت خودت از آن دست مقولاتی که اگر ساعتها فکر کنی، نمی توانی کلمه ای، پاسخی، منطقی برایش بیابی، شاید همین… ننگ بر این دستگاه و سازمان .

    چراغ علم ندیدی
    کشتند زدند آتش هر جا
    به نامه و دفتر… (شاملو).

    • میثم میثم

      آی فرهاد…تیشه ات را قرض بده…مغز من منتظر است!

  2. بازار ولرم کن بازار ولرم کن

    بازارگرمی

    • میثم میثم

      بازار برای نفع بردن است دوست من… نفعی که نیست، تو بگو با این سکوت چکار کنم؟

  3. یک نوسنده تازه کار یک نوسنده تازه کار

    با سلام خدمت آقای کیانی – به نظر شما چرا کسانی مانند محمود دولت آبادی ، احمد غلامی ، رضا شکراالهی، مینو مشیری، شاهرخ تنروصالح ؛ مدیا کاشیگر، فرشته احمدی ، محمدرضا گودرزی ، یوسف علیخانی ، مهدی غبرایی، حسن محمودی، کاوره میرعباسی ، بلقیس سلیمانی، شمس لنگرودی ، عباس پژمان ؛ سید علی صالحی و … نامه نویسندگان را امضا نکردند؟ بهتر نبود همه با هم اقدام می کردند. این نامه که خیلی محترمانه بود.

    • میثم میثم

      دوست کهنه کار… به این لیست شما اشخاص دیگری را هم می شود اضافه کرد…منتهی چون شما از من سوال کردی باید خیلی راحت و سریع بگویم: یا بیخبر بودند یا نخواستند که امضا کنند…به همین سادگی…منتهی برای جواب دوم لابد هر کس دلیل شخصی خود را دارد… غیر از چند نفر که مشخص است برای چی این نامه را امضا نکردند و دلایل‌شان عیان است و البته شخصی،… منتهی در همین سطح و در همین روزگار که شما حدود دویست نفر را هم‌دل و همراه کنی بازم جای شکر دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *