رفتن به نوشته‌ها

گوشت‌خوار

مدام می‌بازم به تو. مدام  فرو رفتن را حس می کنم. این عاشقانه را دوست دارم که تقدیم می شود به هیچ‌کس،نام پرنده‌ای که توی همین حوالی لانه کرده و نمی دانم چطور باید سیرش کنم. از قلب‌هایی که مدام از سینه ام پاره می‌کنم و او که مدام سیر نمی‌شود… چکار باید کرد با این نتیجه موهوم که مرد هیچ زنی نبوده این نامرد! و تنها وقتی دلباخته‌، که او را زنده زنده بلعیده‌اند. راستی تو خواب دیده ای مرا یا من کابوس هر شبم تویی؟!  جنازه‌ی مردی که چوب هم نمی‌شود به آن زد، و  مشتری تکه تکه‌های گوشتش، زیباترین کرکس این شهر است، ساکن همین حوالی…

 

منتشر شده در روزنگاريشعرصفحه نخست