(پروندهای برای داستانهای کوتاه مینیمال)
در عصرمدرن با حجم انبوهی از محصولاتی که در اندازه های کوچک تولید می شده و هرروزِ بزرگ و بزرگتر میشوند روبهرو هستیم. این اصل در خیلی از محصولات روند معکوس به خود گرفته، محصولاتی بزرگ و حجیم که در طی مسیر تولیدشان شکل جدیدی پیدا کرده و هر روز کوچکتر می شوند. در مورد ادبیات اگر نگویم هر دوی این قواعد به نوعی صدق می کنند دست کم قاعده ی دوم بیشتر خودش را نشان داده است.
موج ادبیات نو ابتدا از فرانسه با ظهور رمان نو و در آمریکا با فرم جدیدی از روایت داستانی که آن را با نام مینی مال میشناسیم از جمله محصولاتی بودند که ما از آنها به عنوان دو شیوه روایت در میان مدرنیسم یاد می کنیم که البته به قاعده کوچک ومختصر شدن محصولات ادبی نزدیکتر هستند. و ازآنجایی که پسوند “ایسم” به درد خیلی از مکاتب ادبی خورده و خواهد خورد امروزه ما یکی از زیر مجموعه های داستان کوتاه را با نام مینی مالیسم می شناسیم.
مینی مالیسم یا همان خُردگرایی در اصل از هنرهای تجسمی وارد ادبیات شده و به این خاطر است که ما بیشتر با برداشت بیرونی اثر نوشتاری مواجه هستیم. شیوه ای متفاوت و جدید از روایت داستانی که در این مکتب ادبی به مصاف ماکسیمالیسم یا همان کلانگرایی می آید به عبارت دیگر نویسندگان بزرگ در هر کدام از این دو شیوه روایت به دوئلی دست زده اند که حکم پیروزی یا شکست هیچکدامشان به طور قاطع صادر نشده است. در اینجا هم قرار نیست ما به تکذیب یا تائید هیچکدام آنها حکمی صادر کنیم. تنها با معرفی درست یکی از آنها نقاط قوت و ضعف دیگری را مشخص می کنیم. نامهای بزرگ چون مارسل پروست، جیمز جویس و فلوبر و دیگرانی را که با چندین و چند جلد از مکتوبات داستانیِشان قفسه های کتاب را پرکرده اند در مقابل دونالد بارتلمی،ریچارد براتیگان،آن بیتی و دیگر نویسندگان موفق در شیوه مینی مال قرار خواهیم داد که قصد داشته و دارند که با چند جمله یا با نوشتن تعداد محدود از کلمات در کنار هم برای روایت متفاوتشان قد علم کنند و برای سبک این روایت در بین دیگران جایی باز کنند. اینکه چقدر موفق بوده اند باز در اینجا مورد بحث ما نیست.
یکی از اصلی ترین و مهم ترین اصول در شیوه راویان مینی مالیسم ارزش گذاری بر کلمات است.روشنتر اگر قرار باشد بگوییم باید گفت حجم کم و کوتاه روایت در داستام مینیمال تا آنجا پیش می رود که ارزش کلمات خواهی نخواهی دوچندان می شود. زوائد را باید اصلاح کرد و ایجاز را باید به حداکثر رساند. به عنوان مثال دقت کنید به داستان کوتاه زیر که از مجموعه داستان اتوبوس پیر ریچارد براتیگان با ترجمه زیبای علیرضا طاهری عراقی به چاپ رسیده:
مشاجره از نوع اسکارلاتی
وقتی زن هفت تیر خالی را تحویل پلیس می داد گفت: «زندگی کردن توی آپارتمان تکخوابه در سن هوزه با مردی که داره ویولون زدن یاد می گیره خیلی سخته.»
تک تک کلمات در داستان بالا در نهایت دقت و ظرافت چیده شده اند و در عین حال حذف هر کدام آنها آسیبی جبران ناپذیر به داستان براتیگان وارد خواهد کرد. همه چیز گویاست و انگار چیزی کم نیامده. اما حال با یک سوال روبه رو هستیم. آیا هر داستان کوتاهی را می توان داستان مینی مال خواند؟ جواب یک نه بزرگ است به اندازه حجم رمان زمان از دست رفته پروست.این مَثل یادتان میآید که هر گردی گردو نیست… همان. این شباهت نباید ما را به اشتباه بیندازد. در دوران کلاسیک یا حتی قبل تر هم بوده اند کسانی چون سعدی یا گوته و جدیدتر از آنها هدایت یا کافکا که نوشته های کم حجمی به اندازه یک صفحه و حتی کمتر را هم داشته اند. اما باید بدانیم که امروزه هیچ کدام آنها در زیر مجموعهی داستان مینی مال دسته بندی نمی شوند. ذات پیدایش این سبک روایت داستان بواقع از ماشینی شدن زندگی انسان و حداقل زمانی که برای مطالعه ممکن است در اختیار داشته باشد، می آید. کوچ فکری انسان عاصی امروز و عطش ذهنی و جسمی سیری ناپذیر اوست که او را از دوران پرفرازو نشیب مدرنیته هم فراتر می برد و حتی آشکارا برعلیه قوانین و پارامترهای اساسی این عصر به طغیان وا می دارد. و نتیجه اش می شود دوران پست مدرن که اتفاقا غول بی شاخ و دمی هم نیست و حاصل همین کوچ و دستاوردی مطابق با آنچه انسان در دوران گذارش از عصر کلاسیک به مدرنیته را داشت را بیاد می آورد. نقدی موجه و تام و تمام از دورانی می شود که پشت سر گذاشته است. داستانهایی که با شیوه روایتی مدرن یا حتی پست مدرن روایت می شوند دستاوردهای همین دوران و طرد هر گونه رویکرد سنتی با پلات و شخصیت پردازی و فاکتورهای پدید آورنده مثل زمان و مکان ، استعاره و تشبیه و به طور کلی کلیشه های پشت سر نهاده از دوران قبل را در بر میگیرد و تا حداکثر بی حد تفکر انسان متفکر این دوران را در سیطره خود فرو می برد.
یکی از ویژگی های اصلی پیدایش داستان مینی مال را سرخوردگی مخاطب از خوانش محصولات ادبی دوران کلاسیک و درنوردیدن هزارن صفحه داستانی برای رسیدن به سرانجام یک داستان و کشیدن یک نفس راحت در واکنش به شق والقمر کردن آن میدانند. ویژگی بعدی چیزی است که اگر زیاده شورش نکرده باشیم در عصر حاضر تمام انسانهای متوسط و متوسط به پائین جامعه با آن دست به گریبانند. وضعیت معاش و رفاه انسان در عصر حاضر و در نتیجه استثمار شدن مدرن او در این روزگار است . انسانی که در محاصره صنعت و کامپیوتر دیگر توانی در جسم وروح ندارد یا آنقدر زمان در اختیارش نیست که یک رمان چند جلدی یا حتی چند صد صفحه ای را بخواند و لذت نهاده در آنرا کشف کند. بسنده می کند به چند دقیقه خوانش چند کلمه و حداکثر بهرهبرداری از زمانی که برای مطالعه اختصاص داده است.
اینکه داستان مینی مال تا چه حد می تواند کوتاه باشد و در عین حال به حیات داستانی خود ادامه دهد و همینطور ویژگیهایش و اینکه اینگونه داستانها را از روی چه پارامترهایی می توانیم شناسایی کنیم در اینجا بیشتر زیر ذرهبین خواهیم برد. و این فرضیه را دنبال می کنیم که در این سبک ادبی درست مثل سبکها و مکاتب مطرح دیگر توفیق نویسنده در نحوه بیان ، عمق دادن به ماجرا ، شفافیت نگاه واهمیت فاکتورهای اساسی بیان می شود نه در تعداد کلمات. جیمز توماس یکی از اساتید و نویسندگان مطرح داستانهای مینی مال می گوید : کم هم می تواند گاه زیاد باشد .
یاد آوری این مطلب شاید به جا باشد که ما در ادبیات داستانی و در شاخه داستان کوتاه بیش از هشت نوع داستان کوتاه داریم که داستانهای مینی مال تنها یکی از اقسام این داستانها می باشند .برخی دیگر از آنها داستانهای ناگهان، داستان آنِ بحران،داستانهای کوتاه کوتاه، داستانهای پنجاه و پنج کلمه ای و غیره می باشند.
نظرگاه اصلی اکثر داستانهای مینی مال نظرگاهی عینی است. چون این امکان را می دهد که از جلوهای بیرونی و عینی روایت اثر را دنبال کنیم و این یعنی نویسنده و کا راکترهایش حق درگیر شدن با فضای درونی خودشان را هم ندارند و در نهایت هیچکدام از طرفین قضاوت نمی کنند و قرار نیست کسی مجرم و کسی بیگناه تشخیص داده شود . راوی مخاطب را به جایی نمی رساند و در آخر برداشتهای متفاوت می توان از این گونه داستانها داشت البته بدون قطعیت. هستند داستانهایی که با دیگر نظرگاه ها مثل اول شخص یا نظرگاه محدود به یک نفر وغیره نوشته می شوند اما قواعد بازی در مورد تمامی این نظرگاه ها در صورت روایت داستان مینی مال همان است که گفتیم و شاید به همین خاطر است که بیشتر نظرگاه عینی مورد نظر نویسندگان مینی مالیسم قرار میگیرد. دیالوگ نویسی در این شیوه همواره شاخص و موجز است و بطور کلی همانطور که در بالا هم گفته شد موجز نویسی در مورد تمامی ارکان داستان صدق میکند و هیچ کدام از عناصر مستثنی نیستند.
بنیان این داستانها در بر گیرنده اندیشه یا پیام خاصی نیست واین داستانها از فلسفه بافی و خوراک دهی عاری هستند. طرح آنها بسیار ساده است و برشی که برای آغاز ماجرا استفاده میشود برشی عرضی ایست طوری که ما را در نهایت سرعت و با حداقل داده ها به وسط ماجرا پرتاب کند. نویسندگان مینی مال از دست گذاشتن روی سوژه های پیچیده و رمز آلود خوداری میکنند و به همین خاطر است که ما داستان پلیسی مینی مال نداریم. چون جزئ اولین ارکان داستان پلیسی داشتن پلاتی پیچیده و منسجم است.
تنها نشان بارز در پیکره داستانهای مینی مال شکبرانگیز بودن آنهاست. به همین خاطر است که کلماتی مثل: شاید ،انگار،احتمالا،و… در سرتاسر این داستانها به وفور یافت می شوند. یک نمونه شاخص از این گونه داستان مینی مال داستان پدر ریموند کارور است که با ترجمه فرزانه طاهری در مجموعه کلیسای جامعه “نشر نیلوفر” آورده می شود که تمامی نکات گفته شده در بالا درآن به وضوح قابل مشاهده است. ایجاز در کلمات ، نظرگاه عینی، برش عرضی، دوری از فلسفه ای پیچیده و در نهایت یک شک. داستان با همان شک هم به پایان می رساند و مخاطب را هم با همان شک درگیر و تنها می گذارد.
اما برخی از ایرادهایی که به این شیوه ادبی وارد است و منتقدین همواره بر یاد آوری آنها اصرار داشته اند، حذف ایده های فلسفی از داستان به طوری که داستانهای از نویسندگانی مثل کافکا را پُر و داستانهایی از نویسندگانی مثل کارور را خالی توصیف می کنند. این در نتیجه حذف ایده های فلسفی،مفاهیم تاریخی، و البته جناح بندی سیاسی از داستان است که به نظر منتقدین در شیوه روایت این داستان ها نبود این مفاهیم وایدهها به داستان ضربهی جبران ناپذیر می زند. در آخر اینکه برخی دیگر از منتقدین این داستانها را بیش از حد ساده و سخیف و پیش پا افتاده توصیف میکنند. که این نظریه هم خود جای بررسی و تاملی بیشتر را در آینده می خواهد.
این مقاله در شماره دوم مجله ادبی گیور به چاپ رسید.
امان از این مینیمال…من اصن نمیتونم تشخیصش بدم!
نشانه ها را باید دنبال کرد و البته انواع داستان مینی مال را هم باید شناخت تا به اشتباه نرفت
سپاس میثم