رفتن به نوشته‌ها

هاراگیری سرد، یا پشت این خاکریز چند نفر جا می شوند سرهنگ؟!

در جنگ هشت ساله ی ایران و عراق عملکرد دو فرمانده جنگ بسیار قابل تعمیم است با برخی از حرکات امروز این سرزمین در وادی هنر بالاخص ادبیات. دهه شصت، درست در زمانی که یکی از فرمانده هان ارتش از توجیه نبودن و غیر کاربردی بودن یک عملیات بزرگ به خاطر میزان کشتار و تلفات انسانی، امتناع کرد… یکی دیگر از فرماندهان سپاه با شور آن دوران از یک تیپ نظامی، گروهکی به جا گذاشت و با چند صد شهید، آن عملیات شکست خورد. بماند که آن فرمانده و تئوریسین جنگ حالا زیر خروار ها خاک خوابیده و آن دیگری هنوز هواو هوس قدرت در سرش دارد. این را داشته باشید و مقایسه کنید با سیستم ادبیات و هنر ما… انگار هیچ چیزش توجیه پذیر نیست. نه تلفات انسانی، نه ریزش مخاطب، نه از دست دادن مناطق استراتژیکی به نام نقاط قوت ادبیات… اگر سیستمی عملکردش بد باشد و قابل نقد، اصولا عادت به اصلاح امور نداریم. ترجیح مان اولین و راحترین انتخاب است؛ تعطیلی آن. وقتی می بینیم سیستمی درست کار نمی کند جای از بیخ برکندنش، می شود سیستم و تفکرش را تغییر داد, می شود بر نامه ریزی و استراتژی بازی را عوض کرد… نه اینکه بن کنش کرد. جزیی تر می شود اینکه روراست باید گفت می شود نقدی جدی به عملکرد این چند سال جوایز ادبی ایران, منجمله جایزه ی گلشیری داشت. منتهی در این اوضاع و احوال و این بی حالی و کرور کرور کتاب باد کرده و مخاطب تنبل نسبت به مطالعه، واقعا نباید پشت هم خاکریزها را ترک کرد و عقب نشست. حالا و با فاصله زمانی مناسب می شود در موردش حرف زد, چون جوش “شخصی” در این وادی نمی زنم. من به عنوان یکی از کسانی که در این جایزه و در چند سال گذشته کتابی نادیده گرفته شده” به گفته ی اکثریتی از اهالی قلم و دست اندرکاران و البته بعد از اهدا جایزه” داشتم، در وادی کوچک خودم نسبت به جوایزی از این قبیل بی حس شده ام.اما بی تفاوت نه… این درس را از مخاطب وفادار و با شعور ادبیات گرفتم که کتاب خوب همیشه خوانده می شود هر زمانی که به دست طرفدارش برسد. مخاطبی که با ویترین فاصله ای جدی داشت. مخاطبی که متاسفانه هیچ کدام از همکاران و دست اندرکاران هنری منجمله سینما و تاتر و موسیقی وهنرهای تجسمی و غیره نیست. زیرا آنها اصولا کتاب نمی خوانند و از دانش الهی بهرمند و اکثرا مسخ گیشه ها و حسرت امضا دادن و عینک دودی و فرش سوراخ قرمز هستند. از آن طرف این مخاطب کنجکاو جز همکاران ادبی هم نیست, چون هنوز خود را مرکز جهان هستی نمی پندارد و با دماغی پر باد دیگران را از سوراخ روشنفکری و ژستی تصنعی نمی بیند. حجم تفکرش به حجم کاغذ سیاه کردن و بزرگی دارو دسته جمع کردن بر نمیگردد. حتی شکارچی در سایه نشسته ای نیست که بیشه بکر ببیند و بنشیدند معطل شکار و وقتی فرصت شد بتازد و شلتاق بزند. این جنس مخاطب آنقدر باهوش هست که در جمع ردش دیده نشود. کتاب می خرد می خواند و نظرش را هم می گوید. به جایزه و بوق وکرنا و آنالیز جهت دار هیچ بنی بشری هم اکتفا نمی کند. چون اصولا سواستفاده گر نیست. سودا ندارد. توقع ش از ادبیات زندگیست. چیزی که مربوط به نگاه و جهان بینی اوست. اینکه یک جایزه کارکرد خود را از دست داده باشد قابل اعتناست. اما مگر نمی شود با تدبیر آن را احیا کرد و به روزگاران دور و قابل اعتنایش باز گرداند؟ مگر نمی شود خوشحالی مولف اثر را با مخاطبان آن جشن گرفت؟… ولو در محیطی خصوصی .آنقدر خصوصی که فقط یک لبخند رضایت بخش در خانه ی هر مخاطب و همکار به ارمغان بیاورد. خاکریز را نباید خالی تر از این کرد.استراتژی بازی را تنها باید عوض کرد. باخت به جای خود قابل جبران است. منتهی هاراگیری از این نوع… فرقی ندارد با دادن جایزه های متوالی به کتابهای بدی که صلاحیت برنده شدن نداشته اند.

منتشر شده در رسانه هاروزنگاريصفحه نخست

نظر

  1. مهران مهران

    دمت گرم! اما در یک چیز با شما موافق نیستم. بعضی چیزها واقعا اصلاح پذیر نیستند. جایزۀ گلشیری هم از همین جور چیزها شده بود. چرا تعارف بکنیم؟ جایزۀ گلشیری در سیزده سال گذشته به چندتا کتاب و داستان تعلق گرفت؟ دقیقاً نمی دانم، اما خیلی زیاد بود. و همۀ آنها هم بدون استثنا از مجیزگویان گلشیری و بنیادش و بنیادی هایش بودند. حالا به من بگویید ببینم از این کتاب ها و داستان ها چندتایش در این سیزده سال توانستند فراموش نشوند؟ خیلی خیلی کم! من شخصا تعطیلی هر جایزه از جایزه های موجود در این مملکت را به نفع ادبیات و فرهنگمان می بینم. پس به امید تعطیل شدن جایزه های دیگری که هنوز تعطیل نشده اند! آخر چرا ما نجات ادبیات این مملکت را در نهادهایی مثل جایزه ها می دانیم؟ ها؟

    • میثم میثم

      نظر شماست دوست عزیز… دموکراسی یعنی همین که من با شما مخالفم ولی نظرتون محترمه. در مورد سوال م باید بگم همینطور که در متن آمده بود ما در اقلیت هستیم و نباید یک به یک عقب بنشینیم.

پاسخ دادن به مهران لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *