رفتن به نوشته‌ها

خواهش می‌کنم آقای جفری دامر، مرا نخورید!

از آخرین اخبار داغ و یواشکی و صد در صد مهیج دوران کودکی، اقدام فردی به نام “جفری دامر” آمریکایی بود، که تا آن سنی که دستگیر شد، به حدود بیست فقره قتل متهم بود، و البته به همین تعداد هم متهم به آدم‌خواری. او از هجده سالگی کار سلاخی آدم‌ها را شروع کرد و با این عقیده که با خوردن گوشت آدم، آنها را دوباره در خودش زنده می کند، تقریبا تمام قربانیان خود را خورد! جالب اینکه والدین او از بنیادگرایان مسیحی بودند و او دانشجوی اخراجی دانشگاه اهایو بود. جفری دامر در سی‌و‌چهار سالگی به دست یکی از همسلولی‌هایش در زندان به قتل رسید و پرونده اش را برای همیشه به‌همراه قربانیانش بست، منتهی نه در داستان‌ها و البته  علم روانشناسی… هنوز  هم در موردش نوشته میشود و  تحقیقات ادامه دارد. اینکه  جفری دامر برای چه و با چه نیات و حالاتی جنایاتش را مرتکب می‌شد همینجا، در آخرین اخبار کودکی بماند… اما امروز در شماره‌ی یکم خرداد ماه روزنامه اعتماد، مطلبی می‌خوانم راجع به آدم‌خواری در کره شمالی، و اینکه خودکامگی قدرتمندان این کشور، آدمهای یک جامعه را به چه سطحی افول می‌دهد، که آدمها به جان هم بیفتند و غیر جان همدیگر، گوشت همدیگر را هم بگیرند و بدرند. در قرنی که بشر مدعی فهم و درکی مثال نازدنی است، آیا این مقوله جای تفکر و هشدار ندارد. توضیح اینکه چگونه وقتی پلیس وارد یک خانه می‌شود، پدر و پسری را می‌بیند که مشغول خوردن گوشت یک انسان هستند، اگر تکان دهنده نباشد که هست، توضیح آنها مبنی بر قحطی و تورم و گرسنگی، پیشانی و تخت پشت انسان را یکباره  از عرق خیس می‌کند.  تیر باران و اعدام این آدمها از سال هزار و نهصد و نود تا همین امروز به گزارش شاهدان و گریختگان از این کشور ادامه دارد و انگار دیگر قبحی هم برای این قضیه باقی نگذاشته. گه‌گاهی آدمها را مشغول تناول همدیگر خواهیم دید… خیلی اگر سیاه‌نمایی نخواهم بکنم، در مملکتی که هم خاک و سنگ دارد، هم طلا، هم نفت، هم خشکبار، هم احشام فربه، و چه و چه… مثل همین مملکت خودمان، از وجود اینهمه انسان گرسنه، ( الان منظورم گرسنگی فرهنگی نیست که به نظرم درد بزرگتر و خطرناکتریست و جایش دراین مقال  نمی‌گنجد) آیا نباید احساس خطر کرد. شما بگویید نه… من وقتی پشت چراغ قرمز یک خیابان، دختر بچه‌ای  را میبینم که با دسته گلی در دست و چشمهایی پراشک در وسط چهار راه ایستاده، در خود می لرزم! من وقتی نیمه شب در همین خیابان سلطنتی سابقمان، ولی عصر، یا دور  همین میدان ونک، اینهمه کارتن خواب را می‌بینم، در خود می‌لرزم!  تَوهم زده‌ام به همین زودی “جفری دامر” از راه می رسد. منتهی نه آن شخصی که سادیسم آدمکشی داشت… جفری دامرهایی که اینبار گرسنه هستند. و همنوعانشان را به بهانه‌ی قحطی و تورم خواهند خورد…  اینکه فکر بکنیم هیچ وقت در خطر نیستیم، با این نرخ بیکاری و گرانی و خانواده هایی که صورت با سیلی سرخ می کنند، ساده لوحانه نیست؟!  آیا برای اعلام خطر کافی نیست؟!  آیا روزی که  آدم‌ها به آدم‌خواری بیفتند باید فکر درمان بود،… البته که هنوز خیلی دور است، البته که ما برایمان قبح خیلی چیزها نریخته!  ولی اینکه سایه‌ی این دیوهای  کودکی، همواره در خیابان ولی عصر ، از میدان تجریش تا راه‌آهن و باقی محله‌های این شهر محسوس است، را نباید بروی مبارک خود آورد؟  همیشه چشم‌های کنجکاو دنبال کسی می گردد.  وحشی‌تر از جفری‌دامر ،غولی‌ایست به نام گرسنگی… من از گرسنگی این شهر می‌ترسم. از جفری دامر‌هایی که برای آینده در دامانش می‌‌پروراند… آیا وقت آن نشده که کلاه از سر برداریم و بگوییم: خواهش می‌کنم  آقای جفری دامر! مرا نخورید! 

عکس: کودکی در سیستان و بلوچستان   

منتشر شده در داستانروزنگاريصفحه نخست

نظر

  1. تَوهم زده‌ام به همین زودی “جفری دامر” از راه می رسد.
    مرسی از تو خواندنی بودی

  2. فرهاد بابایی فرهاد بابایی

    میثم جان وحشتناک تر اینه که هر یک از ما توانایی یک جفری دامر شدن را داریم… چه توی زندگی و معیشت و چه توی حرفه کاری مان. این گرسنگی که تو از آن نام بردی معنای گسترده ای دارد. گرسنگی شهرت – پول – قدرت – و خدا شدن…. بهرحال مرسی که نوشته ات را اجازه دادی بخوانم. خسته نباسی.

    • سارا سارا

      به قول تد باندی ، قاتل های سریالی هر جایی هستن،ممکنه همسرتون،پسرتون یا حنی خواهرتون باشه به زودی تعداد بیشتری از فرزندان شما به خاطر ما خواهند مرد :/

  3. z.karegar z.karegar

    دامر در خانواده ای فقیر و گرسنه بزرگ نشده بود وحتی مادروپدری مذهبی و استاد دانشگاه داشته وفقگ اتفاقی در کودکی باعث این کارهای وحشتناک در وی شده این دو موضوع چندان مرتبط به نظر نمیرسند( نقش گرسنگی در چنین وقایعی قیر قابل انکار استالبته فقر فرهنگی نقش اصلی را ایفا میکند)

  4. متن فوق العاده ایی بوددددددددد

    • میثم میثم

      لطف دارید ممنون

  5. علی علی

    نه اون که هرکسی که اینطوری نمیشه جفری با قیافه جالبش اما ظاهرا کم عقل بوده که مثلا میگه با خوردن اونا بتونه اونا رو در خودش زنده کنه کسخل روانی ای حرفا رو نمیزنه. جفری سادیسم داشته از کشتن آزار اذیت خوشش میومده اصلا جریانش با فرد عادی فرق میکنه البته آدمای عادیم هستند ولی اینقدر کمه که هیچ علامتی نداره .

  6. علی علی

    آدمای آدی سریع جون میگیرن اونم نه به واسته لذت بردن از جون گرفتن واسه پول یا هر چیز دیگه

  7. اکبر اکبر

    جالبش اینه که ۱۸ تا جسد رو تنهایی چجوری خورده؟؟!! بر فرض هر کدومشون ۶۰کیلو وزن داشتن میونید چقدر میشه!!
    درسته که از انسان هر کاری بر میاد اما این مزخرف به نظر میاد

  8. Reza62 Reza62

    در روانشناسی به این آدم ها روان پلید گفته می شود این آدم ها به این صورت متولد نمی شوند بلکه فرم می‌گیرند معمولا در دوران کودکی در مقطعی از زندگیشان به دلیل اینکه در خانواده های از هم پاشیده یا در محیط خشن بزرگ می‌شوند در شکل گیری شخصیتشان تاثیر گزار است در مواردی این آدم ها حتی در خانواده‌ای مذهبی ویا بدون خشونت بزرگ می‌شوند ولی بی توجهی والدینشان باعث ایجاد و شکل‌گیری شخصیت مخرب در آنها می شود. در مورد دامر خانواده از هم پاشیده صدق می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *