رفتن به نوشته‌ها

وهم، تجربه یی خاص برای نوشتن

  • روزنامه اعتماد: نگاهی به مجموعه داستان «دوربرگردان»  از «میثم کیانی»
  • وهم، تجربه‌یی خاص برای نوشتن
  • تقریبا در تمامی داستان‌های مجموعه با شکلی خاص از گذار واقعیت به خیال و البته به فرآیندی مهم‌تر در ژانر، ورود روایت به عرصه «وهم» مواجه هستیم وهم و وهمناکی ژانری خاص در ادبیات داستانی و نمایشی است. آنچه داستانی را «وهمناک» می‌کند حرکت جهان روایت و قرار گرفتنش در مرز خیال و واقعیت است. گویی رویدادهای داستان بین واقعیت عینی از جهان و عبور از پرده نامرئی وهم در نوسانند. این نوسان رئال و وهم و این بود و نبود واقعیت و خیال، عرصه‌یی جذاب برای مخاطب می‌آفریند.آنچه بسیاری از داستان‌های با قابلیت وهم را به خود نزدیک می‌کند نوعی ورود به دنیای «دلهره و هراس مضحک» (گروتسک) است. گروتسک نوعی از نوشتار است که در آن دلهره و انزجار و وهم در کنار حالتی از «مطایبه» می‌آید در گروتسک جهان عینی ما در واقع تغییر شکل داده، «واژگون» نشده بلکه «بیگانه» شده است.
  • فرهاد فتوحی/ «دور برگردان» مجموعه داستانی است شامل ۱۰ داستان کوتاه که می‌توان بیشترشان را در ژانر ادبی وهم و خیال مورد بررسی قرار داد. در بیشتر داستان‌های این مجموعه سعی شده است از نوشتار «وهمناک» در بیان روایت استفاده شود. جز چند داستان بسیار ساده از لحاظ طرح، نوع روایت، اجرا و تکنیک مثل «فال فسیل» یا «نت‌های خیس» و «سهم پاییز» در باقی داستان‌ها با روایتی بی‌اثر و خنثی مواجه نیستیم. کوشش نویسنده حرکت به سوی تجربه‌یی خاص برای نوشتن است. در این میان دو داستان «بهمن برای مرده» و «چتر پایتخت» از ویژگی‌های منحصر روایی بیش از باقی داستان‌ها برخوردارند. تاکید راوی مجموعه دوربرگردان به شکست سطح واقعیت و ورود به عرصه خیال است. تقریبا در تمامی داستان‌های مجموعه با شکلی خاص از گذار واقعیت به خیال و البته به فرآیندی مهم‌تر در ژانر، ورود روایت به عرصه «وهم» مواجه هستیم. وهم و وهمناکی ژانری خاص در ادبیات داستانی و نمایشی است. زمانی که از وهم در داستان سخن می‌گوییم در واقع می‌خواهیم از مرز «محاکاتی» اثر عبور کرده و به جهانی قدم بگذاریم که «تودوروف» آن را «دید مبهم» می‌نامد. این دید شکل جهش یافته واقعیت عینی به فضای خیالی مرموز، ترسناک و مبهم است. به گونه‌یی که خواننده در نوعی درک مرموز از جهان روایت به سر می‌برد. خوف و ترس البته باورپذیر که قابلیت اتفاق دارند، در کنار رویدادهای ساده روایی.
  • در داستان «بهمن برای مرده» خواننده با سه پیش‌فرض زیرکانه و خلاق «روایت وهمناک» روبه‌رو است. نخست (نظرگاه)؛ «من ـ راوی»یی که با حضور عینی‌اش در داستان باورپذیری واقعه را بیشتر می‌کند. دوم (جایگاه)؛ داستان در «شب» اتفاق می‌افتد که خلاف ساعت کار همیشگی راوی است (گاه) و در عین حال حضور شخصیت داستان در ماشین نعش‌کش و در محوطه قبرستان (جای) . در کنار این دو استفاده بجا از «زبان عامیانه (محاوره‌یی- شکسته) . این سه عنصر، یعنی یک انتخاب حساب شده برای ورود به داستانی مبتنی بر وهم.
  • آنچه داستانی را «وهمناک» می‌کند حرکت جهان روایت و قرار گرفتنش در مرز خیال و واقعیت است. گویی رویدادهای داستان بین واقعیت عینی از جهان و عبور از پرده نامرئی وهم در نوسانند. این نوسان رئال و وهم و این بود و نبود واقعیت و خیال، عرصه‌یی جذاب برای مخاطب می‌آفریند. اگر واقعیت در این گونه داستان‌ها عینی و ملموس نباشد خواننده با داستانی «فانتزی» مواجه شده و خیلی راغب به تحمل جهان داستان نمی‌شود چون در فانتزی مخاطب با «واقعیت واژگون» شده روبه‌رو است اما در وهمناک دقیقا با «واقعیتی شگفت».
  • وهمناکی آنجا شکل می‌گیرد که واقعیت عینی در کنار روایتی شگرف به سوی مخاطب سرازیر می‌شود. باورپذیری خواننده از اینکه اتفاق وهم‌آلود امکان «عمل طبیعی» در دنیای واقعی را دارد باعث می‌شود وهم که به نازکی تاری است پاره نشود و مخاطب در این نوسان همراه داستان باشد.
  • داستان «بهمن برای مرده» روایت زنده شدن زن جوانی است که پیچیده در کفن روی برانکارد در یک نعش‌کش است. راوی داستان ناگهان متوجه زنده شدن میت می‌شود. از همین نقطه زنجیره وهم در داستان شکل می‌گیرد و تا پایان داستان خواننده را در نوسان بین خیال وهمناک یا رویداد اتفاق افتاده قرار می‌دهد. نحوه ارتباط راوی داستان
  • بهمن برای مرده از همین بنیان پیروی می‌کند. در داستان با زن مرده‌یی مواجهیم که زنده شده و از راننده نعش‌کشی که جسدش را حمل می‌کند می‌خواهد او را سر قبر مشخصی ببرد و نقش شخص خاصی را بازی کند. تا پایان داستان خواننده بین مرز واقعیت و وهم در نوسان است. خود شخصیت اصلی هم دقیقا به این نوسان کمک می‌کند. هرچند که می‌تواند اجرای درخورتری از ترس در داستان شکل گیرد و از تکرار صحنه‌ها و مونولوگ‌های نخ‌نما پرهیز شود اما حرکت و اجرای شخصیت توانسته خواننده را در ایجاد وهم و ترس با او همراه کند. البته انگار متوفی واقعا راننده نعش‌کش را با شخصی به نام «رضا» اشتباه گرفته است. جالب آنجاست که زنده شدن زن مرده برای اثبات بی‌گناهی‌اش در رابطه با یک مثلث عاشقانه است. او از راوی می‌خواهد تا شهادت دهد که با او رابطه‌یی نداشته و خیانتی را شکل نداده است.
  • «همون طور که نشسته بود، دوباره با مشت کوبید وسط سینه قبر؛ «می گم با رضا اومدم؛ پاشو سهیل جان… پاشو از خودش بپرس تا خیالت راحت بشه»(ص۴۶)
  • شخصیت خود نیز تا پایان داستان در شک و تردید این شگفتی سردرگم است که آیا جهانی که برایش ساخته شده توهم و خیال است یا واقعیت تا جایی که حتی به زن به ظاهر مرده علاقه‌مند هم می‌شود.
  • «حتی به ذهنم خورد که بزنم بیرون، یه کبابی‌ای، جیگرکی‌ای… … یه جایی بریم که بالاخره دو کلوم حرف حساب بزنیم … … اصلا شاید اونقدر بی‌ارزه که من بشم رضای اون؛ از اسم خودم که خیری ندیدم. اصلا رضا بهترم هست، خیلی بهتر» (ص۴۳)
  • آنچه بسیاری از داستان‌های با قابلیت وهم را به خود نزدیک می‌کند نوعی ورود به دنیا «دلهره و هراس مضحک» (گروتسک) است. گروتسک نوعی از نوشتار است که در آن دلهره و انزجار و وهم در کنار حالتی از «مطایبه» می‌آید در گروتسک جهان عینی ما در واقع تغییر شکل داده، «واژگون» نشده بلکه «بیگانه» شده است. در جای جای داستان با دلهره و اضطرابی مضحک روبه‌رو هستیم و فضایی که شخصیت برای ما می‌آفریند به گونه‌یی به مطایبه و طنز نزدیک است. در داستان «بهمن برای مرده» راوی به شکلی خلاق و البته مرموز از نشانه و اسطوره بهره می‌برد آنجا که می‌خوانیم:
  • «در ماشین را که وا کردم، هنوز همان طور توی برانکارد نشسته بود، برانکارد که نه، تابوت. بچه‌ها بهش می‌گن قایق. چون نه شکل تابوته نه برانکارد، بیشتر شبیه همون قایقه. نشسته بود تویش، زانوهاش رو بغل گرفته بود، ملحفه رو کشیده بود دور تا دور خودش… … » (ص۳۷)
  • به کار بردن واژه قایق برای برانکارد می‌تواند اشاره‌یی باشد به «کشتی مرگ» در اسطوره مصریان که مرده‌هایشان را در قایقی آراسته می‌گذاشتند و به نیل می‌افکندند و جالب آنجاست زن مرده این داستان دقیقا مانند مردگان در دوران کهن و اسطوره‌یی روی برانکارد نشسته است تا بتواند از مسیر آب‌ها به رستاخیز برسد. تاکید راوی به گذاشتن نام «پروانه» برای زن مرده و اشاره‌اش به کفن پیچیده شده دور میت و باز شدن و بیرون آمدن میت از آن نوعی رستاخیز را در ذهن خواننده بازآفرینی می‌کند. گویی زن داستان به علتی که بعد در داستان شکافته خواهد شد گونه‌یی رستاخیز وهم آور و شگفت دارد. بافت بسیار عینی داستان در کنار جنبه وهم گونه‌اش جا را برای هرگونه تصور و تصدیقی باز گذاشته است. آیا راوی داستان دچار توهم حاصل از حضورش در قبرستان شده یا دنیایی آن سوی باور واقعی در حال شکل گرفتن است؛ اوج این وهم داستانی را در دیالوگ ساده و کوتاه راوی با «مش محمد» کارگر شب خواب ساختمان اداره امور اموات می‌توان دید.برخورد معمولی و بسیار باور پذیر مش محمد با راوی هم خیال او را و هم خیال مخاطب را جمع می‌کند که انگار هر شب مرده‌های زیادی مانند پروانه از پیله‌هایشان خارج می‌شوند و رستاخیز شبانه توی قبرستان امری عادی است. رستاخیزی که جهان شگفتی مخاطب را تحریک می‌کند و به جهان وهم‌آلود روایت می‌افزاید. اما آنچه از قابلیت‌های کار کاسته این است که خواننده با جهانی جدید و تجربه نشده روبه‌رو نیست چه رویداد‌ها و چرایی طرح و چه وهم ایجاد شده در داستان نمودی نخ‌نما شده و تکراری دارند. خواننده به خوبی این فضا را می‌شناسد و حس می‌کند نویسنده خواسته تم داستانی تکرار شده‌یی را در قالب روایتی جدید به او منتقل کند. ما در داستان «بهمن برای مرده» از لحاظ ژانر با حرکتی تقریبا دست نخورده مواجهیم اما از جنبه عناصر دیگر روایت در مسیری تکراری قرار داریم. اتفاقی که در داستان «چتر پایتخت» نمی‌افتد. وهم در این داستان در کنار دیگر عناصر بکر توانسته داستانی درخور توجه بیشتر را ایجاد کند و تجربه بهتری برای نویسنده‌اش به ارمغان بیاورد. در داستان «چتر پایتخت» نیز مخاطب به آرامی وارد جهان وهم می‌شود چتری که گوشه ایستگاه اتوبوسی روی صندلی جا مانده است. چتری به رنگ «نارنجی». در این داستان در کنار استفاده از گونه‌یی از ژانر وهم سعی شده از نشانه‌های خاصی نیز استفاده شود. نشانه‌هایی که ذهن مخاطب را به لایه‌یی در پس ظاهر متن می‌کشاند. استفاده از رنگ خود می‌تواند مبین این فرآیند باشد. رنگ چتر جا مانده در ایستگاه نارنجی است. رنگی گرم و غیرافسرده و جذب شدن ذهن شخصیت داستان به چتر نارنجی به صورتی که هرچه سعی می‌کند نمی‌تواند از وسوسه به دست آوردن آن خود را خلاص کند. شخصیت اصلی داستان مردی تنها و منزوی است در شهری بزرگ و شلوغ. کارمند یک اداره خسته‌کننده و زندگی کسالت‌بار و افسرده:
  • «کار شرکت مثل تمام روزهای هفته همان بود که بود با این احوال ساعت‌ها می‌گذشتند و ارباب‌رجوع‌های آن سوی میز مدام عوض می‌شدند تا بعد از ظهر و ساعت برگشت.» (ص۱۰۹)
  • اما وهم داستان از آنجا شکل می‌گیرد که شخصیت اصلی داستان هر وقت درصدد برداشتن چتر بر می‌آید مردی با اندام و حالات خاص جلوی این کار را می‌گیرد و سوالی از شخصیت داستان می‌پرسد که خود می‌تواند راهنمای خواننده در ورود به دنیای دیگری از نشانه‌ها باشد. «چطور؟… هواشناسی چیزی اعلام کرده» (ص۱۰۷)
  • دقیقا این سوال را در ادامه داستان و در اوج آن دختری نیز از مرد می‌پرسد. زندگی حاصل از تنهایی و انزوا در شهری بزرگ شخصیت اصلی را به فردی تبدیل کرده که دچار وهم است و البته داستان هیچگاه به این وهم واقعی یا خیالی اشاره نمی‌کند. دختر چتر را برمی‌دارد و به سوی کوچه‌یی می‌رود در زیر باران تاکسی زرد را با ضربه‌های محکم مشت‌های خود له می‌کند. دختری که تقریبا تبدیل به همان مرد خاص می‌شود و سایه پهناور مرد همراه او است. صدای مرد از حنجره دختر بیرون می‌آید و قدرت مردانه او توی مشت‌های دختر است.
  • چتری که می‌تواند نشانه‌یی برای در امان ماندن از کنش‌ها و رنج‌ها باشد و رنگی که مبین گذار از افسردگی و سرما است حالا تبدیل شده‌اند به نشانه‌یی برای ابراز خشونت. در جایی از داستان باز از جهان نشانه‌های وهمناک استفاده می‌شود شبکه‌های ماهواره‌یی که تنها تفریح شخصیت اصلی داستان هستند در حال نشان دادن شکار گوزنی توسط شیری طلایی‌اند. این برنامه مستند در واقع قبل از رفتن شخصیت اصلی داستان به سوی چتر و دیدار دختر پخش می‌شود و بعد بازگشتنش به خانه شیر طلایی در حال لیسیدن استخوان‌های گوزن است و حالا دیگر این فرآیند وهمناک یک روزه و درنده‌خویی در نگاه او زیبا می‌آید.
  • «توی تلویزیون، یک شیر طلایی رنگ، استخوان‌های یک گوزن را می‌لیسید. به نظرش زیبا آمد. خیلی زیبا… » (ص۱۱۴)
  • در واقع آنچه بر قهرمان داستان گذشته مطمئنا جهان حاصل از وهم او است در واقع در داستان «چتر پایتخت» مخاطب با شکستن شیشه نازک وهم روبه‌رو است در پایان داستان مطمئن می‌شویم که «مرد، دختر و چتر» زاییده وهم قهرمان داستان هستند و انزوا و تنهایی مرد جهان اوهام را در ذهنش بارور کرده است. اما آنچه این داستان را نسبت به داستان‌های دیگر مجموعه متمایز می‌کند استفاده از نشانه‌ها و کارکرد متفاوت و برعکس‌شان است. با توجه به رنگ‌های موجود در داستان «زرد، نارنجی، طلایی» و کارکرد واژگون شده‌شان و همچنین هم آمیختگی دختر با مرد تنومند و خاص داستان می‌توانیم در ذهن خود، جهان شخصیت اصلی داستان را گسترش دهیم و درگیر فراز و نشیب ذهنی وهمناکی باشیم.
  • دوربرگردان مجموعه‌یی است با تلاش‌های متفاوت در تجربه‌های جدید از روایت. انگار همه کوشش نویسنده صرف خلق جهانی جدید از داستان شده است.
منتشر شده در دوربرگردانرسانه هاصفحه نخست

اولین باشید که نظر می دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *