خدا زمین را به آدم باخت! سرگردان شد سالها ماهها روزها و تمام قصهها نقل دهان به دهان چوب و چوپانی شدند که رمه را…
وب نوشتههای ادبی
گاه نوشته هاي من
خدا زمین را به آدم باخت! سرگردان شد سالها ماهها روزها و تمام قصهها نقل دهان به دهان چوب و چوپانی شدند که رمه را…
گاهی تنها نوشتن و بیان یک تبریک خشک و خالی راجع به واقعی مهم و متفاوت آنقدر کلیشه است، که در نهایت نه چیزی دستگیر خواننده میشود،…
آنقدر که تنهایى بهانه نمى خواست! آنقدر که بهانه گاهى یادت برود… پ ن: عنوان سطری از شعر “نازی”حسین پناهی/ عکس : مسیو گابریل
– می دونی… مثه این روزها رو هیچ موقع نداشتم. – هووم… – غمگین هم اگه بودم، بلا تکلیف نبودم. – می فهمم. – می دونی……
خب گاهی همینطور میشود. همینطور که میبینی. دو به شک یک انتخاب، به خودت پیچیدهای. مخات را کلمه ای سوراخ میکند و همان میشود که تا به خودت…
نشسته بود و بیجهت کانالهای تلویزیون را بالا و پایین میکرد. مثل همیشه دم کردن یک قوری چای و قلقل کتری برقی. و دوباره…
(نگاهی به روایتهای داستانی مجموعه داستان آسمان خیس) منتشر شده در بیستمین شمارهی مجله “تجربه” بهراستی ساده روایت کردن یک ماجرا کارسختیست. درست شنیدنید ماجرا!… یکی…
مجموعه داستان جدید من با عنوان پیدا ، بعد از گذشت تقریبا چهار سال تمام شد. ده داستان دارد که در متن این خبر آورده شده:…
بازی همان است… بازیگرها!… همچنان که دور میزنیم تمام این زمانهی مغموم را، مثل حریفی برای شبهای تار با لبخندی به هم میرسیم…. با لبخندی…
هنوز بر این عقیده ام که بزرگترین معضل اجتماعی ما پدیدهای است به نام: عاطفه!… و گرنه اینهمه چپاول خلق خدا در روز روشن، و…